گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - در مدح امام الشارع وحید الدین ابو المفاخر عثمان پسر کافی الدین عمر پسر عم و داماد خاقانی

 

حجة الحق عالم مطلق وحید الدین که هست

ملجا جان من و صدر من و استاد من

صاحب و مالک رقاب دودهٔ آزادگان

کستان بوس در او شد دل آزاد من

نایب ادریس عثمان عمر کز فر او

[...]

خاقانی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۹

 

هر شب از ایوان به کیوان بگذرد فریادِ من

هر زمان در موجِ خون افتد دلِ ناشادِ من

یا رب از من هیچ یاد آورد آنک از نزدِ‌ او

تا برفتم یک نفس هرگز نرفت از یاد من

جور هجران می‌کشم بر بویِ‌ آن کز وصلِ‌ او

[...]

حکیم نزاری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵

 

بوستان پژمرده گردد، از دل ناشاد من

یاسمن را خنده بر لب سوزد از فریاد من

باغبان عشق می گوید که خاکستر شود

شانهٔ باد صبا در طرهٔ شمشاد من

گفتم آیین مغان پر ذوق بر باز آمدن

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۷

 

فارغ است از دیو مردم خاطر آزاد من

نیست از جوش پری ره در خیال آباد من

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۵

 

شعله پر ریزد به صید خاطر ناشاد من

پر لبی تبخاله دارد از مبارکباد من

در دل از شوخی خیالش هم نمی گیرد قرار

دارد افسونی که هر دم می رود از یاد من

بیستون گر معدن الماس باشد باک نیست

[...]

اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۵

 

جانکنیها چیده هستی تا عدم بنیاد من

بیستون زار است هر جا می‌رسد فرهاد من

اضطرابم درکمین وعدهٔ فردا گداخت

دانه افکنده‌ست بیرون قفس صیاد من

نقش تصویرم قبول رنگ جمعیت نداشت

[...]

بیدل دهلوی
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » در رثاء جمیل صدقی‌الذهاوی

 

گفتم از ری رخت بربندم سوی بغداد من

ییشواز آید شوم از دیدنش دلشاد من

جای سازم در وثاقش‌، طرف بندم از رخش

بهره‌ها برگیرم از دیدار آن استاد من

دیدنم را سر کند از دل مبارکباد، او

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode