گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

هیچ می‌دانی مرا در بوته دل تاب نیست؟

کمتر آتش زن که جانم، کمتر از سیماب نیست

هرشب از هجر تو می میریم و در بالین خاک،

مردگان را خود نشاید کس بگوید خواب نیست

مردم چشمم شود منزلگه عکس رخت،

[...]

افسر کرمانی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۸ - دو بیت دیگر

 

تا بود در دریده اشک امشب مجال خواب نیست

خواب آید آن زمان در دیده کورا آب نیست

بزم من شبهاست روشن از خیال روی تو

خانه درویش را شمعی به از مهتاب نیست

صامت بروجردی
 

رهی معیری » غزلها - جلد اول » ساغر هستی

 

ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست

وآنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست

زندگی خوش‌تر بود در پردهٔ وهم و خیال

صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست

شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع

[...]

رهی معیری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode