گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

شوخ چشمی خان و مان ما به یغما برد و رفت

دید عقل و دل بر ما هر دو یکجا برد و رفت

بر سر ما خاکیان از غیب آمد ناگهی

همچو جان تنها و هوش از جمله تنها برد و رفت

خواستم زلفش گرفتن از سر دیوانگی

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode