گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲۳

 

حسن را در کار نبود باده ناب دگر

چشمه خورشید مستغنی است از آب دگر

هرکه را بر طاق ابروی تو افتاده است چشم

نیست ممکن سر فرود آرد به محراب دگر

صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲۴

 

چشم مارا صبح پیری شد شکر خواب دگر

قامت خم شد کمند عمر را تاب دگر

خواب غفلت خانه در چشم گرانجانی که کرد

می شود شور قیامت پرده خواب دگر

از دل چاک است ما را قبله حاجت روا

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode