گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

با شهپر عنقا چه نوا بال مگس را

همه نغمه داوود که دیدست جرس را

در معرض خورشید سها را چه نمایش؟

با نور تجلی چه ضیا نار قبس را؟

بس غنچه نشکفته به تاراج خزان رفت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

تمکین خرد برد ز سر شور و شرم را

پیری برهاند از شب غفلت سحرم را

مانند ترنجم که خزان است بهارش

دم سردی دی تازه کند برگ و برم را

تا سدره بپرم اگرم در بگشایند

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

گل خلعت نو داد دگر شاخ کهن را

بر سلطنت حسن سجل ساخت چمن را

شاخ گل خوش بو به ره باد سحرگاه

بگشود سر نافه غزالان ختن را

شد لاله به خمیازه به یاد می لعلت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

جز نام صنم نقش مکن لوح جبین را

تا چپ نکنی راست نخوانند نگین را

از شوق شهیدان حریم سر کویش

چون دانه در آغوش نگنجند زمین را

پیداست رهایی من از ضعف وجودم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

صافی شوم از کون که در درد صفا نیست

بر عرش زنم جوش که در خمکده جا نیست

رویم همه چون سایه، که در خدمت خورشید

صد گونه سجودست که در خدمت ما نیست

لطف نظر سوختگان تابش برقست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

این نخل که از چشمه جان رسته که کشتست؟

وین خط که دهد یاد ز معجز که نوشتست؟

ما فتنه ز مشاطه حسنیم نه از عشق

زنار مغان رشته خط و زلف که رشتست؟

جز از اثر دهشت ما وحشت ما نیست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

معشوقه من قبله نما قبله نظر گشت

تا گشت نظر با رخ چون آینه برگشت

غرق کرم حیله گرانم که در آن کوی

سفتم شبه دیده و هم سلک گهر گشت

زد خنده شیرین نمکی بر دل ریشم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

عشق است که علم دو جهان مختصر اوست

مجموعه احوال دو عالم خبر اوست

صد راهزنم در صف اندیشه نشسته

حرز دل آگاه نشین از نظر اوست

بیگانگیش بار دهد اشک ندامت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

هجران نمکی سودو به داغ دل ما ریخت

سودای تو آتش ز دماغ دل ما ریخت

هر روغن صافی که به بیهوده فلک سوخت

غم دردی آن را به چراغ دل ما ریخت

رفتیم به سر زود درین محفل مستان

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ذوقی به کمالست و وصالی به دوامست

امروز به ما منزلت عشق تمامست

بر صوفی بی وجد وبالست عبادت

بر شیشه که خالی ست ز می سجده حرامست

دادیم به معشوقه و می دنیی و دین را

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

ابری به نظر آمد و برقی ز میان جست

صد فتنه به هر مرحله از خواب گران جست

انگیخت از آن ظلمت و پرتو تن و جانی

وز پرده برون آمد و در خانه جان جست

آسوده ز آفات به هم ساخته بودیم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

ای کعبه که گردت ننشیند به صفا هیچ

جایی که عطای تو بود کفر و خطا هیچ

نرخ نظر حسن قبول تو بلند است

ریزیم دل ار بر سر دل تا به سما هیچ

با قهر تو علت نه و با مهر بهانه

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

دوران می حسرت همه در ساغر ما کرد

بر هرچه نهادیم دل از دیده جدا کرد

نگشود قضا شست که آهی نکشیدیم

بر دوست ترم خورد خدنگی که خطا کرد

بازوی هنردارم و اقبال ندارم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

روز ازلم بود به نابود نهفتند

در ضمن زیان کاری من سود نهفتند

آن روز که می زاد مرا مادر گیتی

در هفت فلک اختر مسعود نهفتند

در مصطبه جو علم، که نور خرد ما

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

آن را که قبول تو خریدار نباشد

در بیع گه هیچ دلش بار نباشد

از قیمت یوسف نشود یک سر مو کم

هرچند خریدار به بازار نباشد

گویا تو برون می روی از سینه، وگرنه

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

دوشینه سرودی دل افگار برآورد

کاهو ز حرم مرغ ز گلزار برآورد

امسال دگر اشک صلاح و دم زهدم

رنگ می پار و گل پیرار برآورد

من توبه نیاورده ام از کعبه که کافر

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

امشب چمن از گریه ما تازه و تر بود

بر هر سر خار مژه لختی ز جگر بود

می رست رگ و ریشه جان از بن ناخن

صد لاله ستان کاشته در سینه و بر بود

در زیر لبم گاه طرب زمزمه می سفت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

این جا نه بهر سنگ سیه نور فروشند

این مایه بینش نه بهر کور فروشند

فریاد که هرکس به اسیری فتد او را

شرطست که از خویش و وطن دور فروشند

غیرت نگذارد که به چشم و دل منکر

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

با آنکه ز مهرش به دلم حور نگنجد

در دیده او نقش من از دور نگنجد

پروانه به مهتاب کند نورفشانی

کز عیش به خلوتگه او نور نگنجد

از گریه من عشرت او تلخ مسازید

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

آخر به من آن مغ بچه هم کیش برآمد

وان کافر بیگانه به من خویش برآمد

نیش سیهم گرچه نمود آن صف مژگان

نوشین نگهی از عقب نیش برآمد

چشمش ز کمان خانه ابرو به من انداخت

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode