انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶
عدل تو چو سایه بر ممالک پوشد
کان ماند و بس که از کفت بخروشد
چون مینوشی که نوش بادت گویی
خورشید به ماه مشتری مینوشد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۲
با ذوق لب تو باده گر می کوشد
میدانم بیقین که خون رز می جوشد
نی نی که خود از شرم لبت دختر رز
رنگ آوردست و رخ بکف می پوشد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل دوم
گر دل بهوای لولیی برجوشد
صد ترک برو عرضه کنی ننیوشد
امامی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
هرگه که دل خسته در آن می کوشد
کز ساغر چشمم، می لعلت نوشد
عناب لبت، مردمک چشم مرا
گوید: مگرت هنوز خون می جوشد؟
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱
دل فتنه ی آن چشم خوش جادو شد
و اشفته آن سلسله ی گیسو شد
هندو شه ترکان ختائیست بحسن
شادی کسی که بنده هندو شد
کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
امروز چو شعر هر که در خط کوشد
خطی ز خطت بصد غزل نفروشد
پوشید خط خوب تو عیب سخنت
همچون خط خوبان که زنخ را پوشد
رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۳۶
یک جرعه هر آنکه از می ما نو شد
عیب و هنر تمام عٰالم پوشد
ما صاف دلان کینه نداریم ز مهر
خون در دل ما ز مهر دشمن، جوشد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
از شوق تو خون در دل گل می جوشد
شمع از هوست به سوختن می کوشد
از عکس گل روی تو دایم چون گل
آیینه لباس چهره ای می پوشد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
ز نقحبه ای ار زهر اجل در نوشد
تشریف بر افکند کفن در پوشد
زن قحبه تنش نرفته در خاک هنوز
زنقحبه تری به جای او برجوشد