گنجور

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۵

 

با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه

از روز و شب جهان نبودم آگاه

بنمود چو چشم بد فروبست آن ماه

شبهای فراق تو مرا روز سیاه

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

گفتم چشمم کرد بزلف تو نگاه

چون گشت دلم برنگ زلف تو سیاه

گفت او نبرد مگر به بیراهی راه

زیرا که نگیرد آن لب او را بگناه

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

از چهره و حسنشان همی تابد ماه

بر ماه شکسته زلفشان گیرد راه

با چهرۀ اینچنین بتان دلخواه

من چون دارم خویشتن از عشق نگاه

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

منگر تو بدو تا نشود دلت از راه

ور سیر شدی ز دل برو کن تو نگاه

ور درد نخواهی تو برو عشق مخواه

عشق ار خواهی مکن دل از درد تباه

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۹۹

 

اندر شش و چار غایب آید ناگاه

در هشت و دو اسب خویش دارد کوتاه

در هفتم و سوم بفرستد چیزی

اندر نه و پنچ و یک بپردازد راه

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۰۰

 

ای خاک نشین درگه قدر تو ماه

دست هوس از دامن وصلت کوتاه

در کوی تو زان خانه گرفتم که مباد

آزرده شود خیالت از دوری راه

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۰۱

 

ای زاهد و عابد از تو در ناله و آه

نزدیک تو و دور ترا حال تباه

کس نیست که از دست غمت جان ببرد

آن را به تغافل کشی این را بنگاه

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۰۲

 

اینک سر کوی دوست اینک سر راه

گر تو نروی روندگان را چه گناه

جامه چه کنی کبود و نیلی و سیاه

دل صاف کن و قبا همی پوش و کلاه

ابوسعید ابوالخیر
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

گویند که معشوق تو زشتست و سیاه

گر زشت و سیاهست مرا نیست گناه

من عاشقم و دلم بر او گشته تباه

عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

خط آوردی رواست بر روی چو ماه

خوشتر گشتی از آنچه بودی صد راه

در آرزوی خط تو خوبان سپاه

بر روی همی کشند خطهای سیاه

فرخی سیستانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

تا دست من از دامن تو شد کوتاه

دستی زده ام بدامن ناله و آه

یا در دل تو اثر کند ناله من

یا خرمن عمر من بسوزد ناگاه

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

برداشت بت من از سر آن چتر سیاه

زان پس که دل سپاه بس برد ز راه

عمدا بر صوفیان شد آن شمع سپاه

تا توبه صوفیان کند نیز تباه

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

گر سوی هوا دلم همی جوید راه

پیوند مرا سوی زمین آمد ماه

بر سنبل و بر سمن بیفزاید جاه

کز سنبل و از سمن شود ماه تباه؟

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

ای زهره جبین نیست چو رخسار تو ماه

نه تیره شبی بسان زلف تو سیاه

خط تو دمید و شه تبه حسن رخت

از سنبل تر بلی شود ماه تباه

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵ - در مدح خواجه خلف، روح‌الرسا ابوربیع بن ربیع

 

بر دل دارد لاله یکی داغ سیاه

دارد سمن اندر زنخش سیمین چاه

بر فرق سر نرگس از زر کلاه

بر فرق سر چکاوه یک مشت گیاه

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵ - در مدح خواجه خلف، روح‌الرسا ابوربیع بن ربیع

 

والا منشی که پشت او هست اله

برشاه جهان عزیز و بر حاجب شاه

مر حاجب شاه و شاه را نیکوخواه

زین صاحب عز آمده، زان صاحب جاه

منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

از هر جنسم چو شاه بگشادی راه

از بخت مرا فزون شدی رتبت و جاه

هر بار چو زر آمدم از دولت شاه

این بار چو گوهر آیم انشائالله

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

خورشید بر آسمان نپیماید راه

زان‌ گونه که بر زمین سپه راند شاه

جز شاه ملکشاه به یک نیمهٔ ماه

از دجله به جیحون که کشیدست سپاه

امیر معزی
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

دارند همه شگفت میران سپاه

از ابلق شاه و ابرش فرخ شاه

فرق است میان هر دو سبحان الله

کین سیر زحل دارد و آن رفتن ماه

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۵

 

گر بدگویی ترا بدی گفت ای ماه

هرگز نشود بر تو دل بنده تباه

از گفتهٔ بدگوی ز ما عذر مخواه

کایینه سیه نگردد از روی سیاه

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode