گنجور

کسایی » رباعیها » تیغ خورشید

 

گر در عمری شبی به ما پردازد

وین جان به لب رسیده را بنوازد

لب بر لب او نهشته ، ناگه خورشید

با تیغ کشیده بر سر ما تازد

کسایی
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

آن لب نمزم گرچه مرا آن سازد

زیرا که شکر چون بمزی بگدازد

چشمم ز غمانش زرگری آغازد

تا بگدازد عقیق و بر زر یازد

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۱۸

 

من صرفه برم که بر صفم اعدا زد

مشتی خاک لطمه بر دریا زد

ما تیغ برهنه‌ایم در دست قضا

شد کشته هر آنکه خویش را بر ما زد

ابوسعید ابوالخیر
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

چون باره فتح تو به میدان تازد

با تیغ تو بدسگال تو جان بازد

تاج تو همی به سود کیوان یازد

تخت تو همی بر آن جولان سازد

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱

 

این اسب قلندری نه هر کس تازد

وین مهرهٔ نیستی نه هر کس بازد

مردی باید که جان برون اندازد

چون جان بشود عشق ترا جان سازد

سنایی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۸۲

 

عاشق طلبد جمال تا بگدازد

در هستی او لطیفۀ پردازد

در پیش خودش بدارد و بنوازد

وز دیده برون رود وفامی بازد

عین‌القضات همدانی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶

 

رایت که جهان به پشت پای اندازد

از مسند و استناد او کی نازد

توپای به خاک برنه‌ای صدر جهان

تا چرخ ازو مسند ملکی سازد

انوری
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

هر لحظه فلک بهانه‌ای آغازد

تا از پی من درد دلی بر سازد

زین پس من و عیش خوش که از کیسۀ عمر

زین بیش به خرج غم نمی‌پردازد

کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق) » بخش ۶ - فصل

 

با سوز غم تو دل از آنسازد

تا بو که دمی وصل توش بنوازد

پروانه از آن وجود بازد بر شمع

کو نیز برو وجود خود می بازد

نجم‌الدین رازی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۶۱

 

در بوته ی غم هر که چو زر بگذارد

بحث کمر تو در میان اندازد

آنکس که حدیث شب معراج کند

زلف سیه ترا تمسّک سازد

خواجوی کرمانی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱

 

سازنده اگرچه ساز نیکو سازد

اما بی ساز ساز چون بنوازد

من آینه ام که می نمایم او را

او خالق من که او مرا می سازد

شاه نعمت‌الله ولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

خواهمچو جزا طرح عقاب اندازد

جرم دو جهان به جرم من ضم سازد

تا عفو که چشم کائناتست بر آن

چشم از همه پوشیده به من پردازد

محتشم کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

چون برق نگاه تو به من می‌تازد

رخسارة جان رنگ عدم می‌بازد

گر نازش من به تست یارب چه عجب

آیینه به آیینه نما می‌نازد

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

زرگر پسری که حسن ازو می‌نازد

در راه غمش عشق روان می‌بازد

یکرنگی زر از آن کند مهر منیر

در بوتة مهر او مگر بگدازد

فیاض لاهیجی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۰ - فیضی دکنی عَلَیهِ الرّحمةِ

 

بر ما چه زیان که بر صف اعدا زد

مشتی خاشاک لطمه بر دریا زد

ما تیغ برهنه‌ایم در دست قضا

شد کشته هر آنچه خویش را بر مازد

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode