گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۲ - رباعی

 

تا مشک سیاه من سمن پوشیدست

خون جگرم بدیده بر جوشیدست

شیری که بکودکی لبم نوشیدست

اکنون ز بناگوشم بر زوشیدست

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۳ - رباعی

 

ای گشته خجل آبحیات از دهنت

سرو از قد و ماه از رخ و سیم از ذقنت

صاحب نظری کجاست تا درنگرد

صد یوسف مصر در ته پیرهنت

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۷ - از تغزلات

 

همچون رطب اندام و چو روغنش سرین

همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۸ - وله

 

حلقوم جوالقی چو ساق موزه است

و آن معده کافرش چو خم غوزه است

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۵ - آیینه روی دوست

 

بر گل رقمی ز مشک ناگاه زدند

بر تنگ شکر مورچگان راه زدند

آئینه روی دوست زنگار گرفت

از بسکه بر او سوختگان آه زدند

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۶ - در دور تو

 

در دور تو عقل کل کنشتی گردد

حسن ابدی شهره بزشتی گردد

خاکستر کشتگانت در دوزخ عشق

پیرایه حوران بهشتی گردد

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۷ - وعده دوست

 

دل دوش هزار چاره سازی میکرد

با وعده دوست عشقبازی میکرد

تا بر کف پای تو تواند مالید

دل را همه شب دیده نمازی میکرد

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۸ - کاروان عمر

 

صبح است و صبا مشک‌فشان می‌گذرد

دریاب که از کوی فلان می‌گذرد

برخیز چه خسبی که جهان می‌گذرد

بویی بستان که کاروان می‌گذرد

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۹ - رباعی

 

در تو دل خسته نظری تیز نکرد

کز دیده هزار گونه خونریز نکرد

پرهیز کن از دود دلی، کز غم تو

خون گشت وز دوستیت پرهیز نکرد

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۰ - رباعی

 

هرگاه که آن پهن سرون می گذرد

در یک دم ازین چرخ نگون می گذرد

طبعم ره فکر بین که چون برد بسر

او از سر وعده بین که چون می گذرد

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۵ - از قطعه هجائیه

 

گر خنچه کند (عذرا) بر بامچه لم

بس تیز دهد خازنه اش از ره کس طر

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۶ - رباعی

 

چون شاه بگیرد بکف اندر شمشیر

از بیم بیفکند ز کفها شم شیر

یارب که بمردی و تهور مثلش

در معرکه با تیغ گزارد شم شیر

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۰ - رباعی

 

سبحان اله درین جوانی و هوس

روز و شبم اندیشه همین بودی بس

کاندر پیری ز من بباید کس را

خود پیر شدم مرا ببایست از کس

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۰ - شکار خویش

 

ما در غم خویش غمگسار خویشیم

محنت زدگان روزگار خویشیم

سرگشته و شوریده کار خویشیم

صیاد نه ایم و هم شکار خویشیم

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۴ - رباعی

 

آن جسم پیاله بین بجان آبستن

همچون سمنی بارغوان آبستن

نی نی غلطم پیاله از غایت لطف

آبیست به آتش روان آبستن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۵ - رباعی

 

در جسم پیاله جان روانست روان

در روح بجسم آن روانست روان

در آب فسرده آتش سیال است

در درج بلور لعل کانست روان

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۰ - تمنای شاعر

 

گر زانکه مرا فلک دهد مال فره

بگشایم ازین کار فرو بسته گره

ترکی بخرم که هر که بیند گوید

ای خاک تو از خون خریدار تو، به

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۱ - در طلب استغفار گوید

 

از شرب مدام و لاف مشرب توبه

وز عشق بتان سیم غبغب توبه

دل در هوس شراب و بر لب توبه

زین توبهٔ نادرست یارب توبه

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۰ - رباعی

 

هم ساده گلی، هم شکری هم نمکی

بر برگ گل سرخ، چکیده نمکی

پیغمبر مصریی، بخوبی و مکی

من بوسه زنم، لب به مکم، تو نمکی

عسجدی
 
 
sunny dark_mode