گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷

 

درمان دل خود از که جویم

افسانهٔ خویش با که گویم

تخمی که نروید آن چه کارم

چیزی که نیابم آن چه جویم

آورد فراق زردرویی

[...]

انوری
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب

 

آیینهٔ بخت پیش رویم

اقبال به شانه کرده مویم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران

 

زآنجا که نه من حریف خویم

در حق سگی بدی نگویم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی

 

زینسان که من این مراد جویم

خجلت نبَرَم برآنچه گویم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر

 

ای غمخور من کجات جویم

تیمار غم تو با که گویم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون

 

گر رخصت گفتن است گویم

ور نی سوی راه خویش پویم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی

 

گاه از قصبت صحیفه شویم

گه با رطبت بدیهه گویم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۶ - ختم کتاب به نام شروان‌شاه

 

زین جمله فسانه‌ها که گویم

با تو به سخن بهانه جویم

نظامی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۷

 

گر نیست جمال و رنگ و بویم

آخر نه گیاه باغ اویم؟

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۰

 

ای خاک درِ تو آب رویم

بر باد مده چو خاکِ کویم

بی‌چاره بمانده‌ام کزین پس

ره نیست به عقل چاره جویم

در کوره‌ی آتشِ فراقت

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۶

 

ای گریه، ترا چه شکر گویم؟

کز تست هزار آبرویم

آید همه، بوی آتش دل

هر بار که از جگر ببویم

بیگانه و آشنا به یک بار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - وله ایضاً مخمس

 

من از تو بجز وفا نجویم

بیرون ز گلی وفا نبویم

الا ره بندگی نپویم

اسرار تو پیش کس نگویم

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

درد دل خویش با که گویم

داد دل خویش از که جویم

چون چهره بخون دیده شستم

دست از دل خسته چون نشویم

کر گشت فلک زهای هایم

[...]

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۱۵

 

دردی که مراست با که گویم

درمان دل خود از که جویم

گه فتنه خال عنبرینم

گه بسته زلف مشک بویم

عشق آمد و رفت نام و ننگم

[...]

جلال عضد
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۲

 

درد دل خویش با که گویم

درمان دل خود از که جویم

بی روی تو اوفتان و خیزان

سرگشته ی زلف تو چو گویم

جانم به لب آمد از فراقت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۸

 

از وصل دری گشا به رویم

کاشفته به روی تو چو مویم

گر لطف و کرم کنی توانی

ور جور و جفا کنی چه گویم

از باده ی عشق مست گردد

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
۱
۲
sunny dark_mode