گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - ای جسم تو، جان آفرینش

 

ای جسم تو، جان آفرینش؛

جان تو، جهان آفرینش!

ای کرده بعالم آشکارا

نام تو نشان آفرینش

ای گشته بلند در زمانه

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح صباحی

 

چون انجمن سپهر از انجم

شد پاک چو این جهان ز مردم

گیسو ببرید لیلی شب

بر سوک هر اختری که شد گم

زال گیتی، سمور شب کند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

تیر تو کز استخوان ما جست

بازی است کز آشیان ما جست

رازی که از اوست نازش عقل

حرفی است که از زبان ما جست

آهی که درید پرده ی چرخ

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

دردی دارم که گفتنی نیست

ور گفته شود شنفتنی نیست

باغی است دلم ز داغت، اما

باغی که گلش شکفتنی نیست

داند همه کس غمم، که عشقت

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

هم خنده خوش است و هم خرامت!

خود گوی که نالم از کدامت؟!

از دام مکن مرا هم آزاد

ار مرغ دگر فتد بدامت

یاد آر ز ناامیدی من

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

هر مرغ که میپرد ز بامت

گویم، بمن آورد پیامت!

خونم، که چو آب شد حلالت؛

گر با دگران خوری حرامت!

مپسند ستمگران بمحشر

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

یارم ز وفا چو دست گیرد

از دست من آنچه هست گیرد

صیاد کسی است کو تواند

صیدی که ز دام جست گیرد

مشکن دلم از جفا که ترسم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

آمد شب و، وقت یا رب آمد!

یا رب چکنم؟ دگر شب آمد!

همسایه، شنید یا ربم را

از یا رب من، به یارب آمد

ای دوست بگو بکویت امشب

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

مرا عجز و تو را بیداد دادند

بهر کس آنچه باید داد دادند

برهمن را، وفا تعلیم کردند

صنم را، بیوفائی یاد دادند

به افسون، دست و پای صید بستند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

گر روی تو بینم و بمیرم

سهل است، باین گنه مگیرم

جز نام تو نیست بر زبانم

جز یاد تو نیست در ضمیرم

من فاخته ام، تو سرو یعنی

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

دردا که حریف راز دانم

حرفی زد و کرد بدگمانم

بود آنکه نخست، خضر را هم

اکنون شده دزد کاروانم

امروز فگند بر زمینم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

گر دل جویی، هوات جویم

ور جان طلبی، رضات جویم

شد گرچه جفایت آفت جان

تا جان دارم جفات جویم

تا روز وفات، ای جفاجو

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

وقتی بغمم رسیده باشی

کز من غم من شنیده باشی

بر ناله ی غیر، نایدت رحم

خاموشی ما چو دیده باشی

بخرام بطرف باغ چو سرو

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

خوش آنکه بسر رسیده باشی

من مرده، تو آرمیده باشی

دانی که چه دیده ام شب هجر

گر روز فراق دیده باشی!

از جام رقیب، می ننوشی

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - و له علیه الرحمه

 

چل سال کشیدم انتظارش

تا وعده ی وصلم از وفا داد

چل سال دگر بصبر کوشم

کآید ز وفای وعده اش یاد

حاشا که بکس وفا کند عمر

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - و له قطعه

 

دوشم که نسود دیده بر هم

از فُرقت جان گزای هاتف

تا روز ستاره میشمردم

در آرزوی لقای هاتف

غافل که ز روشنی گرو برد

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - تاریخ آب انبار اصفهان (۱۱۸۹ ه.ق)

 

بعهد دولت دارای گیتی

سپهدار جهان، سالار عالم

کریم الطبع و الاخلاق و الاسم

که هست او را جوانمردی مسلم

جوان بختی که داده آستانش

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - ماده تاریخ (۱۱۹۲ ه.ق)

 

فریاد ز زال چرخ کز جور

رحمش نامد بجان کلثوم

نومیدش کرد از جوانی

آه از سرو جوان کلثوم

از آتش کینه اش برافروخت

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - و له هزل آذر

 

با هم، زن و شوی خردسالی

دور از ره و رسم هوشمندان

گفتند سخن، ولی نه بسیار؛

کردند جدل، ولی نه چندان

تاری از زلف آن کشید این

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶ - و له قطعه

 

ای صاحب مهربان که فیضت

برخرد و کلان رسیده دانی

جود خاص و سخای عامت

بر پیر و جوان رسیده دانی

وصف تو ز من بخلق عالم

[...]

آذر بیگدلی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode