گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴

 

هرکس که دل بر آن صنم دلستان نهاد

جان در بلا فکند و تن اندر هَوان نهاد

آن دلستان که هست بر او رخ چو گلستان

ناگه بنفشه بر طرف‌ گلستان نهاد

دو دایره زغالیه بر مشتری کشید

[...]

امیر معزی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد

خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد

بس جان نازنین که بلا را نشانه شد

زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد

صبری که در میان غمم دستگیر بود

[...]

ظهیر فاریابی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وله ایضآ یمدحه

 

درّی که چرخ بر طبق اسمان نهاد

بهر نثار موکب صدر جهان نهاد

بفکند چار نعل هلال آسمان دوبار

تا با رکاب خواجه عنان بر عنان نهاد

آن خواجه یی که پایۀ قدرش ز مرتبت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد

آشوب در نهاد من ناتوان نهاد

چشمت بقصد کشتن من می کند کمین

ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان نهاد

هیچش بدست نیست که تا در میان نهد

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - در مدح سلطان اویس

 

در درج عقیق لبت نقد جان نهاد

جنسی عزیز یافت، به جایی نهان نهاد

قفلی ز لعل بر در آن درج زد لبت

خالی ز عنبر آمد و مهری بر آن نهاد

باریکتر از مو کمرت را دقیقه‌ای

[...]

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

 

بازم غم فراق تو دردی به جان نهاد

تا کی توان غمی به دل ناتوان نهاد

هر چند سرو قدّ تو از ما کناره جست

دل باوفا و عهد تو جان در میان نهاد

گنجور عشق روی تو جانست و در دلم

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

آن بنده پروری که زبان در دهان نهاد

درّ کلام در صدف هر زبان نهاد

جان را ز لطفِ عذب غذایی لطیف داد

دل را مفرّحی ز سخن در بیان نهاد

در بحر سینه درّ معانی بپرورید

[...]

حافظ
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹

 

چشم تو تیر غمزه چو اندر کمان نهاد

جانا به قصد خون دل ناتوان نهاد

گفتم حدیث آن لب شیرین ادا کنم

مُهر سکوت، لعل تواَم بر دهان نهاد

یارای گفتنم زدهان تو نیست هیچ

[...]

ابن حسام خوسفی
 

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح نورنگ خان

 

آن گل که رفت و داغ جدایی به جان نهاد

دنبالش آب دیده سر اندر جهان نهاد

ظاهر به مردمان مکن ای اشک پرده در

راز نهان که با تو دلم در میان نهاد

در ابتدای عشق که هنگام مهر بود

[...]

میلی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - این ترکیب بند دوازده بنده است، هر بند در منقبت یکی از ائمه اثناعشر و بیان این که ولایت از ولاست و ولا به معنی حب ذاتی

 

زان پس حسین حجت حق در میان نهاد

منکر ز جهل تیر حسد در کمان نهاد

حق ز اولیا مقام ذبیح الهیش داد

در قبضه مشیت خویشش عنان نهاد

حلقی که بوسه گاه نبی بود ظلم عهد

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
sunny dark_mode