گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

این رخ دلبند تو ماه تمام منست

خال سیه کار تو دانه و دام منست

روشنی وصل تو نیست چو صبح رخت

زلف پریشان تو تیره چو شام منست

از لب جان بخش تو هست مرا زندگی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

ای بت نامهربان این ستم از بهر چیست

بر دل بیچاره ای کز دل و از جان بریست

غمزده ی سوگوار شب همه شب تا به روز

بر در تو سر زند هیچ نگویی که کیست

لعل لب جان فزات آب حیاتست و بس

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱

 

خسته دلی بسته دل در سر زلفین یار

طاقت صبرش نماند داد ز دست اختیار

دل ستدی ای صنم قصد به جان کرده ای

گرچه نباشد مرا در غم عشق تو کار

دیده ی بی خواب من دل به سر عشق کرد

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۶

 

کیست به عالم مرا غیر غمت دستگیر

ای بت نامهربان هان ز غمم دستگیر

ای تو خداوند و ما از دل و جان چاکرت

هم نظر مرحمت باز مگیر از فقیر

گر بکشی بنده‌ام ور ننوازی غمین

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۰

 

دغدغه ی وصل تو چون برود از دماغ

کیست که از عشق تو بر دل او نیست داغ

داغ غم عشق تو بر همه دلها بود

لیک مزاج تو را هست ز عالم فراغ

گل چو رخت کی شکفت در چمن و گلستان

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۱

 

روی تو شد صبح جان زلف تو شد شام دل

شام نگویم ورا هست کنون دام دل

کام دلم تلخ شد از شب هجران او

آن بت دلجو نداد یک نفسم کام دل

سنگ جفایت مزن بر دل مسکین من

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۷

 

درد دلم را ز تو گرچه نهان کرده ام

شب همه شب بر درت ناله ز جان کرده ام

در هوس روی تو ای بت مه روی من

پیک نظر در پیت مست و روان کرده ام

روی دلارای تو ماه تمامست و من

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۸

 

ای شده غم یار من، من شده ام یار غم

غم شده غمخوار من، من شده غمخوار غم

مونس و غمخوار من جز غم عشق تو نیست

بو که بچینم گلی آخر ازین خار غم

آتش غمخوارگی مایه و سودم بسوخت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۲

 

ای دل غمگین مدار چشم وفا از جهان

زانک ندیدست کس غیر جفا از جهان

جان و جهان در غمت صرف شد و عاقبت

جز غم عشقت نبود حاصل ما از جهان

گر تو سر زلف خود باز کنی ای صنم

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode