گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۳

 

نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت

سه پیراهن سلب بوده‌ست یوسف را به عمر اندر

یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت

سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر

رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی

[...]

رودکی
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین گوید

 

گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر

گه آن پیراسته جعدش ببارد مشگ و گه عنبر

رخی چون نو شکفته گل ، همه گلبن برنگ مل

همه شمشاد پر سنبل ، همه بیجاده پر شکر

برو از نیکوئی معنی ، بغمز از جادوئی دعوی

[...]

عنصری
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۸ - وصف کوه

 

کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان

ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر

به پشت ژنده‌پیلان برنشسته ناوک‌اندازان

چو عفریتان آتشبار بر کوه گران پیکر

عسجدی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۸

 

عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟

که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر

هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی

هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر

بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره

[...]

ازرقی هروی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - در مدح ابوالفتح علی

 

اگر بتگر چنو داند نگاریدن یکی پیکر

روا باشد اگر دعوی خلاقی کند بتگر

نه چون او پیکری آید نه حورالعین چنو زاید

نه گر باشد پری شاید چنو هرگز پری پیکر

بدو رخ چون شکفته گل بدو لب چون فشرده مل

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

بفرخ فال و خرم بخت و میمون روز و نیک اختر

بدارالملک باز آمد شه نیک اختر از لشگر

شکسته لشکر جنگی بسان خیل افریدون

گشاده قلعه محکم بسان سد اسگندر

چنین زی لشگر ترکان و پیکار بداندیشان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - در مدح بوعلی

 

سرشگ ابر آزاری زمین را کرد پرگوهر

نسیم باد نیسانی هوا را کرد پرعنبر

ز گلبن گل همیخندد ز مشگ آذین همیبندد

کنون نرگس بپیوندد بهم مینا و سیم و زر

هوا غلغلستان گردد زمین سنبلستان گردد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - در مدح لشگری

 

که را پشتی کند گردون چه باشد پشتی لشگر

چه باشد یاری لشگر که را دولت بود یاور

چه باید کشتن آن تخمی که بی کشتن ببار آید

چه باید کندن آن کانی که بی کندن دهد گوهر

چه باید مایه آن کس را که یابد سود بی مایه

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در مدح ابومنصور مملان

 

مه نیسان برون آورد بر صحرا یکی لشگر

که با فیروزه گون در عند با بیجاده گون مغفر

شبیخون برده بر خر خیز و نازش برده بر ششتر

شده پر مشک و پر دیبا از ایشان دشت و کوه و در

بخندد بوستان زیر و بگرید آسمان از بر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - در مدح ابوالمعمر

 

نگه کن روی آن دلبر چو نقش لعبت بربر

دو گلنارش ببین پر مار و دو مارش ببین پرپر

لبش ماننده مرجان برش ماننده مرمر

رخش پیرایه کشمیر و قدش فتنه کشمر

لبانش برده رنگ از می رخانش برده نور از خور

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در مدح ابونصر فارسی

 

جهان را چرخ زرین چشمه زرین می زند زیور

از آن شد چشمه خورشید همچون بوته زرگر

خزان را داد پنداری فلک ملک بهاری را

که اندر باغ زرین تخت گشت آن زمردین افسر

همان مینا نهاد اطراف گل شد کهربا صورت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح نصر بن ابراهیم

 

سپیده دم، چو از گردون نهان شد گوهرین پیکر

زمین ساجگون بنهاد تاج عاجگون بر سر

هوای قیر گون بر چد نقاب قیرگون از رخ

برآمد روز روشن تاب از فیروزه گون منظر

شعاع صبح زرین کرد ارکان فلک یک ره

[...]

عمعق بخاری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳

 

بنازد جان اسکندر به سلطان جهان سنجر

که سلطان جهان سنجر شرف دارد بر اسکندر

به عمر خویش در عالم نکرد اسکندر رومی

چنین فتحی که‌ کرد امسال سلطان جهان سنجر

معزالدین والدنیا خداوند خداوندان

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵

 

جهان خواهد شد از خوبی چنان تا هفته دیگر

که‌گویی جنه‌الفردوس را بگشاد رضوان در

جوانی از پس پیری کنون خواهد شدن ممکن

که باغ پیر تا ده روز خواهد شد جوان از سر

ز کاشانه به‌ راغ آیند و بنمایند خوبان رخ

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱

 

فری عید مسلمانان و فرخ جشن پیغمبر

همایون و مبارک باد بر سلطان نیک‌اختر

جلال دولت نامی شهنشاه رهی پرور

جمال ملت باری ملکشاه فلک منظر

چنو سلطان نبودست و نخواهد بود تا محشر

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰

 

همیشه بر گل و نسرین دو زلف آن بت دلبر

یکی‌کارد همی سنبل یکی بارد همی عنبر

به سان چنبر و چوگان خمیدستند هر ساعت

یکی بر مه زند چوگان یکی برگل‌ کشد چنبر

ز روی و بوی آن دلبر دو برهان است عالم را

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

خداوندی‌ که مهر او همی قیصر نهد بر سر

نهد مهر سلیمانی پیامش بر سر قیصر

امیر معزی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

بِبُرد از من به ناگاهان هوای مهرِ آن دلبر

نشاط از جان، قرار از دل، توان از تن، خرد از سر

لب و خود و رخ و خطّ وی و جز او که را دیدی

خط از سنبل، رخ از لاله، خد از سوسن، لب از شکّر؟

بَری پیدا، دلی پنهان، رخی زیبا، قدی نازان

[...]

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

بکام دل رسید از بخت شاه کامران سنجر

بصدر صاحب عادل ضیاء دین پیغمبر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

بشد بر طالع میمون بفرخ فال باز آمد

بدان طالع شدن لایق بدین فال آمدن در خور

سوزنی سمرقندی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode