گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۸

 

همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم

کبوتر همچو من دیدی که من در جستن بازم

به هر هنگام هر مرغی به هر پری همی‌پرد

مگر من سنگ پولادم که در پرواز آغازم

دهان مگشای بی‌هنگام و می ترس از زبان من

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۹

 

فغان از مردمِ چشمم که بیرون می دهد رازم

نمی یارم به کس دیدن چو این دیده ست غمّازم

به خاطر یاوه می رانم سخن با هر که می گویم

به باطن دوست می بینم نظر با هر که اندازم

چنان مستغرقِ شوقم که بی خود می کند ذوقم

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۳

 

ندانم کیست اندر دل که در جان می خلد بازم

چنان مشغول او گشتم که با خود می نپردازم

همه کس با بتی در خواب و من در کنج تنهایی

چه باشد گر شبی پوشیده گردد دیده بازم

غمت کشت و هنوز امشب ز اقبال خیال تو

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸

 

نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم

اگر دردت رها کردی که من درمان خود سازم

مکن جور، ای بت سرکش، مزن در جان من آتش

که گر سنگم به تنگ آیم و گر پولاد بگدازم

تنم خستی و دل بستی و اندر بند جان هستی

[...]

اوحدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۱

 

بگفتی هم شبی جانا نظر بر حالت اندازم

ز روی مردمی یک دم به حال دوست پردازم

بیا دست دلم گیر و شبی از وصل ای دلبر

میان جان من بنشین که سر در پات اندازم

هوای کوی وصل او بلند افتاده است ای دل

[...]

جهان ملک خاتون
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۵

 

اگر ساقی ز موجِ باده بندد رشتهٔ سازم

رساند قلقلِ مینا به رنگِ رفته آوازم

عروجِ خاکساران آن‌قدر کوشش نمی‌خواهد

چو گرد از جنبشِ پایی توان کردن سرافرازم

مباش ای آرمیدن از کمینِ وحشتم غافل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۷

 

ز بال نارسا بر خویش پیچیده است پروازم

لب خاموش دایم در قفس دارد چو آوازم

چو تمثالم نهان از دیده‌های اعتبار اما

همان آیینهٔ بی اعتباربهاست غمازم

نفس‌ گر می‌کشم قانون حالم می‌خورد بر هم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۸

 

ز فیض‌ ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم

چو ماه نو به یک بال آسمان سیر است پروازم

به یاد چشمی از خود می‌روم ای فرصت امدادی

که ازگردش رسد رنگی به آن پیمانهٔ نازم

نوای فرصتم آهنگ عبرت نغمهٔ عمرم

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم

نوای نغمه «عشاق » دارد پرده‌سازم

چو نی می‌خواستم من ناله‌ای سازم ز هجرانش

خیال زلف او شد مانع جولان آوازم

نمی‌ترسم من از رسوایی خود لیک ازآن ترسم

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode