گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۰ - این هم نماند

 

نماند درد و درمان هم نماند

نماند وصل و هجران هم نماند

بهارا غم مخورکاندر زمانه

نماند عیش و خذلان هم نماند

به تهران در منال ازیاد استخر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۱ - به مناسبت کوتاه کردن زنان گیسوان خود را

 

شنیدم در امریکا گروهی

دل از عشق زنان یکسو کشیدند

ز دست بیوفایی‌های نسوان

در آغوش جوانان آرمیدند

همانگه دسته‌ای در شهر پاریس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - قطعه‌ (خطاب به استاد جلال همایی)

 

به گلگشت جنان گل می‌فرستم

به رضوان شاخ سنبل می‌فرستم

به هندستان فضل و خلر علم

می و موز قرنفل می‌فرستم

ستاک نرگس وشاخ بنفشه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - در تحمل نکردن زور

 

دو رویه زیر نیش مار خفتن

سه پشته روی شاخ مور رفتن

تن روغن‌زده با زحمت و زور

میان لانهٔ زنبور رفتن

به کوه بیستون بی‌ره‌نمایی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - تاریخ تونل راه لرستان

 

به عهد پهلوی شاه جوانبخت

که بادش دولت و اقبال همراه

بیامد لشکری تا قوم لر را

به آداب تمدن سازد آگاه

هم از مرز لرستان شاه‌راهی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۷ - بدبینی

 

نگرجزخوب صد درصد نبینی

که گر بدبین شوی جز بد نبینی

چو نیکو بنگری در ملک هستی

بغیر از جلوه ایزد نبینی

ز نابخرد جهان را روز تیره است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - به یاد آذ‌ربایجان

 

صبا شبگیرکن از خاورستان

به آذربایجان شو، بامدادان

گذر کن از بر کوه سهندش

عبیرآمیز کن پست و بلندش

بچم بر ساحل سرخاب رودش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - نامهٔ منظوم

 

به قربان حضور شاهزاده

که آیین وفا ازکف نهاده

سر نام‌آوران‌، اعزاز سلطان

مهین چشم و چراغ آل خاقان

که رای ری نمود ازکشور طوس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - طبیبان وطن

 

ز بس گفتند ایران بی‌حساب است

ز بس گفتند ایرانی خراب است

ز بس گفتند این ملت فضولند

ز بس گفتند این مردم جهولند

ز بس گفتند ملت جان ندارد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - بچهٔ ترس

 

یکی زیبا خروسی بود جنگی

به مانند عقاب از تیز چنگی

گشاده سینه و گردن کشیده

برای جنگ و پرخاش آفریده

نهاده تاجی از یاقوت بر ترک

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - نتیجه

 

چو ترسی در دل کودک مکان کرد

ببالد هر چه بالاتر رود مرد

نبینی تو که بر نورس چناری

نگارد کس به چاقو یادگاری

ببالد، پوست آرد، پوست ریزد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - جواب به یکی از دوستان

 

محمد صالح‌، ای فرزانه فرزند

ترا توفیق خواهم از خداوند

وکیل‌الملک‌، بابت‌، مرد دین بود

مسلمانی اصیل و راستین بود

نبود او چون وکیلان کذائی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - خیال مستان

 

چو می خوردی خیال بد میندیش

که از مستی خیال بد شود بیش

خیال بد چو افزون‌ شد، شر آرد

به ناگه عمر مظلومی سر آرد

زن ار داری دهی ناگه طلاقش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - در اثبات خدا

 

من و تو اخگرا! همسایگانیم

عجب نبود که با هم رایگانیم

اگرچه من ضعیفی بی‌پناهم

ولی همسایهٔ سرهنگ شاهم

شنیدم گفتی ای سرهنگ عیار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - طومار دانش

 

به روزی سخت سرد، ازماه اسفند

تبم می‌سوخت چون بر آذر اسفند

تنم چون کورهٔ آهنگران بود

سرم چون کوهی از آهن گران بود

کمردرد وگریپ وضعف بنیه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر

 

چو از تدریس فارغ شد دماغم

مه خرداد، خرم گشت باغم

دماغ از درس و بحث علم خسته

سر فارغ زمانی نانشسته

نکرده ساعتی رفع کسالت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - هُمر -‌اَبرخیس

 

ابرخیس از تفاخر با همر گفت

که‌ نتوانی‌ چو من‌ در شعر دُر سفت

من اندر ساعتی صد شعر سازم

به سالی چند دفتر می‌طرازم

تو در یک سال گویی یک قصیده

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - سی لحن موسیقی

 

شنیدم باربد در بزم خسرو

به هر نوبت سرودی نغمه‌ای نو

سرودی نغمه با چنگ دلاویز 

وزان خوش داشتی اوقات پرویز

شمار جمله الحانی که پیوست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - در وصف استاد حسین بهزاد نقاش عالیمقام

 

خداوند هنر، استاد بهزاد

که نقش از خامهٔ بهزاد به زاد

حسین رادکِش بهزاد نام است

کمال‌الدین بهزادش غلام است

اگر بود او نخست‌،‌ این هست اول

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » جمهوری نامه

 

چه ذلت‌ها کشید این ملت زار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ترقی اندرین کشور محال است

که در این مملکت قحط‌الرجال است

خرابی‌از جنوب و از شمال است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode