گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

مرا دیدار خود آن لحظه بنمای

گره یکبارگیم از کار بگشای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

کنار راه داری دید بر پای

برو گرد آمده مردم زهر جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

چنانش معبدی کردند بر پای

که گفتی خانهٔ کعبه‌ست بر جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدست خویش شاهی کرد بر پای

نجنبید از برای ملک از جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بر او نه دست می‌جُنبید نه پای

که مقعد گشته بود و مانده بر جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدو گفتا که ای بی دست و بی پای

شنیدم من که این ساعت فلان جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

جوان را نیز مادر بود بر جای

چو دید القصّه دو بی‌دست و بی‌پای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

منم زین جرم گفتا مانده برجای

کنون خواهی بکُش خواهی ببخشای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع

 

که باشد همچو من صد بی سر و پای

که خود را گور خواهد در چنان جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه

 

که تا چون می‌رود هر لحظه از جای

نه دست او شود آلوده نه پای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند

 

جوان گوید خدایا در چنین جای

که نه سر دارد این وادی ونه پای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

چو اُستاد آمد و بنشست بر جای

فرو بردش درفشی سخت در پای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

نهادند آن دو تن را بند بر پای

بهم محبوسشان کردند یک جای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

بیک ره سوخته زارش سر و پای

نه جامه مانده و نه تخت برجای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر

 

شکست آن بی سر و بن را بصد جای

چو شاخ گل هزاران خار در پای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر

 

فرود آمد ز اسپ آن عالم آرای

نهادش بر کنار از مهر دل پای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

شهش گفتا کمند خویش بنمای

سر زلف دراز افکند در پای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا

 

بحق گفتا کلیم عالم آرای

کسیم از دوستان خویش بنمای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام

 

بماندند اندکی ارواح بر جای

که ایشان را نماند از هیچ سو رای

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

برش بهلول را دیدند بر پای

بخون آغشته کرده جامه و جای

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۰
sunny dark_mode