گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه

 

جز او کس را بنودست این تمامی

ز پیغامبر در فرزند گرامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » المقالة الثانیة

 

نباشد خلق عالم را دوامی

نماند در همه گیتی نظامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

بوسع خود بباید رفت گامی

که در هر گام می‌باید نظامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۱) سؤال ابراهیم ادهم از مرد درویش

 

اگرچه زاهدی باشی گرامی

چو فرزند آمدت رندی تمامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

هزاران قرن ازان عمر گرامی

دمی نبوَد چنین دان گرنه خامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ

 

اگر آخر زمان زین ناتمامی

پی دجّال گیرد هفت گامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۶) حکایت امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

تو نه در کفر و نه در دین تمامی

بگو آخر که تو در چه مقامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت

 

یکی اُستاد بَر با خود گرامی

که تا پل را کند قیمت تمامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت

 

بدو گفتند گبری پیرنامی

ز غیرت کرد شاه آنجا مقامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۳) حکایت موسی علیه السلام

 

چو تو بس بی طعام ناتمامی

میان در بسته از بهر طعامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۵) حکایت رابعه رحمها الله

 

مگر چون رابعه صاحب مقامی

نخورده بود یک هفته طعامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۵) حکایت پیرزن با شیخ و نصیحت او

 

بسوز از عشق خود را ای گرامی

وگر نه زاهدی باشی ز خامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۱) حکایت سپهدار که قلعۀ کرد با دیوانه

 

بلای خویشتن چون تو تمامی

بلائی نیز مطلب ای گرامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۴) حکایت سلطان محمود با آن مرد که همنام او بود

 

شه آمد پیشش و گفت ای گرامی

زبان بگشای و بر گو تا چه نامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۳) حکایت آن بیننده که از احوال مردگان خبر می‬داد

 

جوابش داد آن مرد گرامی

که این مردیست اندر ناتمامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۷) حکایت شیخ یحیی معاذ با بایزید رحمهما الله

 

بفرمان رَو اگر داری مقامی

که گر مستی نیاری رفت گامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۶) گفتار عبّاسۀ طوسی در دنیا

 

عزیزا می‌ندانم تو چه نامی

ببین تاتو ازینها خود کدامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۸) حکایت ابرهیم ادهم در بادیه

 

چنین گفت او که می‌گفتند خامی

نه بینی تیغِ ما چون ناتمامی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

بخوبی و بناز و نیک نامی

چو جان می‌داشت خواهر را گرامی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode