گنجور

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین گوید

 

سده جشن ملوک نامدارست

ز افریدون و از جم یادگارست

زمین گویی تو امشب کوه طورست

کزو نور تجلّی آشکارست

گر این روزست شب خواندش نباید

[...]

عنصری
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام

 

سخن‌شان در فصاحت آبدارست

هنرشان در شجاعت بیشمارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

جهان را رنگ و شِکل بی‌شمارست.

خِرَد را بافرینش کارزارست.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

گهی گفتی که این باغ بهارست؛

که در وِی لاله‌های آبدارست.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

سیه زلفینَشَ انْگورِ به بارست.

زَنَخ‌سیب و دو پستانش دو نارست.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

بسی گاهست خیلی روزگارست

که نادانیت بر ما آشکارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

تو دی ماهی و آن دلبر بهارست

رسیدن‌تان به هم دشوار کارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

کجا خویشی با تلخیش یارست

چنانکش خرمی جفت خمارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

به کوشش همچو شیر کینه دارست

به بخشش همچو ابر نوبهارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

سزوشت سال و مه اندر کنارست

به گفتارت همیشه گوش دارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او

 

نه رویست این که یزدانی نگارست

سرای شاه ازو خرم بهارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ

 

که رامین را چگونه دوستدارست

دلش با وی چگونه سازگارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

چرا رفته‌ست کاو خود نامدارست

چو ضحاکش هزاران پیشکارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

نه تو بادی نه آن کت دوستدارست

نه آنکت دایه و نه آنکه یارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

رخش گفتی نگار اندر نگارست

بنا گوشش بهار اندر بهارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن

 

کنون پیشم همیشه گل به بارست

گهم در دست و گاهم در کنارست

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۱۰
sunny dark_mode