گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

تَنَش سیم‌ست و لَبْ یاقوتِ ناب‌ست.

همان دَندانِ او دُرِّ خوشاب‌ست.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

گر ایشان اخترند او آفتابست

ور ایشان عنبرند او مشک نابست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

نه چرخست او نه ماه و آفتابست

کجا بامن هم از یک مام و بابست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

اگر ویسه نه ویسست آفتابست

چو مینو نیک بختان را ثوابست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

چه سود ار تنش خوشبو چون گلابست

که چون آتش روانم را عذابست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن

 

من آن ویسم که رویم آفتابست

من آن ویسم که مویم مشک نابست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

سلاح تو همین باران و آبست

سلاح او همه پولاد نابست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را

 

به روزِ ابر، غم خوردن صوابست

تو شادی کن که امروز آفتابست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را

 

عذابم می‌دهی و‌آن نا‌صواب‌ست

بهشت است این و در دوزخ عذاب‌ست

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت مرتضی رضی الله عنه

 

اسد کو ناف خانهٔ آفتابست

ازان آهو دمش چون مشک نابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

زنی مشهور همچون آفتابست

که پیش حق دعایش مستجابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۸) حکایت جوان صاحب معرفت وبهشت و لقای حق تعالی

 

وگر عمر تو بیرون زین حسابست

بهر دم در حسابت صد حجابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

چو رویش را جمال بی‌حسابست

جمالش را فروغ او حجابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۲) حکایت ابلیس و زاری کردن او

 

شدم بر پی روان تا آن چه آبست

که چندینیش در رفتن شتابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱) حکایت سلطان سنجر با عبّاسۀ طوسی

 

چو یک یک ذرّهٔ عالم حجابست

ترا گر ذرّهٔ باشد حسابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۲) حکایت عیسی علیه السلام

 

گرت یک جَو حرام ناصوابست

هزار و هشتصد سالت عذابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۲) گفتار مرد خدای پرست

 

چو هر همدم که می‌بینم حجابست

مرا پس هر دمی همدم کتابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۳) حکایت آن مرد که از اویس سؤال کرد

 

چنین کس را که زهدی بی‌حسابست

چو ازگور و کفن چندین حجابست

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

دل عطّار از دردت خرابست

گذر سوی خرابیها صوابست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

چو مویی تا به کوهی در حسابست

چه مویی و چه کوهی چون حجابست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode