گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

دلم گر داشت وقتی خرمی‌ها

چو عشق آمد گذشت آن بی‌غمی‌ها

خزان غم کنون تاراج فرمود

ز گلزار امیدم خرمی‌ها

شب هجرم فکند از همدمان دور

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

کجایی ای ز رویت لاله را ناب

بهار خرمی بگذشت، دریاب

لبت با آن دو زلف و رخ چه نیکوست

خوش آید باده در شبهای مهتاب

دلا احرام آن در بسته ای، چیست؟

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

خطت بر لاله تر مشک چین ریخت

بنفشه در کنار یاسمین ریخت

صبا گردی که برد از آستانت

عروس غنچه را در آستین ریخت

گل از خوبی همی زد با رخت لاف

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

مرا در عشق بهبودی نمانده است

ز سودای بتان سودی نمانده است

دلم رفته است و آهی مانده بر جای

از آن آتش بجز دودی نمانده است

سر آمد روز عیش و یادگارش

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

مرا گر با تو روی همدمی نیست

گدایان را به سلطان محرمی نیست

ز عشقم درد و غم در دل بسی هست

به اقبال توام زینها کمی نیست

پری را ماند آن مه در لطافت

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

گرم عشقت عنان دل نگیرد

دلم کوی بلا منزل نگیرد

مرنج از بی‌خودی‌های دلم، زانک

ز دیوانه کسی بر دل نگیرد

اگر چشمت جفایی کرد، سهل است

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

کسی کش مهر خوبان کار باشد

دلش با درد و محنت یار باشد

حدیث عاشقی، وانگه غم کار

خرد داند که دور از کار باشد

تن زارم مکش زان طره، ای باد

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

چو شمشاد قدت در گلشن آمد

خلل در کار سرو و سوسن آمد

بیادت چشم از آن بر گل نهادم

که بوی یوسف از پیراهن آمد

ز تیرش سهم دادندی مرا خلق

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

چو دل چوگان زلفت در نظر دید

پریشان گشت و حال خود دگر دید

غمت صد رخنه در جان کرد ما را

مگر دیوار ما کوتاهتر دید

ترا در رهگذر ناگاه دیدم

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

غم روی تو دارد دل، همین بس

نخواهد کرد از فکر چنین بس

دل و جان و خرد بردی و اکنون

سری مانده است ما را بر زمین بس

اگر بیند ترا با زلف پرچین

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

مهی شد کان رخ زیبا ندیدم

نشانی زان گل رعنا ندیدم

شبی دیدم سر خود پیش پایت

ز شادی پیش زیر پا ندیدم

تو تا ننمودی آن رخ، بودم آزاد

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

منم با درد همزانو نشسته

ز ملک عافیت یک سو نشسته

کجا رفت آنکه می‌گفتیم شب‌ها

غم دل با تو رو در رو نشسته؟

درون دل خیال قامتت، راست

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵ - استقبال از سعدی

 

زهی روی تو روشن آفتابی

خطت بر لاله از سنبل نقابی

میانت را که می‌دیدیم و آن چشم

تو پنداری خیالی بود و خوابی

شراب عاشقی تا نوش کردم

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

دلا تا ذوق هجران در نیابی

ز باغ وصل جانان بر نیابی

اگر در راه جانان جان ببازی

تمنای دل از دلبر نیابی

برغم من مکش بر دیگران تیغ

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

اگر زلف تو خم در خم نبودی

مرا حال این چنین در هم نبودی

غمی دارم ز زلفت یادگاری

بلا بودی اگر این هم نبودی

کجا رفت آنکه در خلوتگه راز

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

لب شیرین شکرخند داری

ز خوبی هر چه می‌گویند داری

چه باشد گر گدای خویشتن را

به دشنامی ز خود خرسند داری؟

چه شیرین است بارت ای نی قند

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

دلا از مردمی بویی نداری

اگر سودای دلجویی نداری

حرامت باد عمر، ار موسم گل

حریفی و لب جویی نداری

چو عنبر لاف زلفش تا کی ای مشک؟

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

دلا زین پس چو عنقا عزلتی جوی

که زال دهر بد مهر است و شوخی

کسی را مرغ زیرک خوان در این باغ

که ننشیند کلاغش بر کلوخی

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۳

 

سخن تا چند گویم پیچ در پیچ؟

ترا من دوست می‌دارم، دگر هیچ

امیر شاهی
 
 
sunny dark_mode