گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم

نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم

گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک

بدست نامد خوش خوش ز پای ننشینم

بر آن دلم که نبینم بچشم روی صلاح

[...]

اثیر اخسیکتی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟

که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟

به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟

به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟

اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن

[...]

عراقی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴

 

من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم

کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم

بپرس حال من آخر چو بگذری روزی

که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم؟

من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۸

 

سگی شکایت ایام با کسی می‌کرد

نبینی‌ام که چه برگشته حال و مسکینم

نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران

قناعتم صفت و بردباری آیینم

هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵۸

 

چنین که غمزه خوبان نشست در کینم

مدان که یک نفس ایمن ز فتنه بنشینم

حلال باد چو می خون من بر آن ساقی

که غرقه کرد به یک جرعه تقوی و دینم

چنان اسیر بتم کم ز قبله نیست خبر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۵

 

نه یاریی دهدم بخت تا رخت بینم

نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم

نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو

نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم

دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۱

 

به دیده ای که ز راه تو خار و خس چینم

دریغم آید اگر در گل و سمن بینم

اگر چه دنیی و عقبی کنند بر من عرض

من آستان تو بر هر دو کون بگزینم

من و دعای تو همواره این بود کارم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

نشان پای سگانت که بر زمین بینم

برآسمان شرف هست عقد پروینم

برآن سرم به رهت کرده پای از سر خویش

که تا به جاست سر من ز پای ننشینم

جمال عارض و خط تو یاد می‌آید

[...]

جامی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶

 

چه غم ز رفتن این است، می کشد اینم

که غم تو به بازیچه می برد دینم

فروغ آیینه ام بی چراغ مجلس نیست

کجاست سرمه کش دیدهٔ خدا بینم

امام شهر که مستم ندیده، حیران بود

[...]

عرفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۲

 

ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم

به پا چو آبله فرسودنست تسکینم

ز محو یاد تو آزار کس چه امکان است

مژه ندید گرانی ز خواب سنگینم

به اختلاط هوس سخت مایلم یارب

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۲

 

خزان چه می برد از نوبهار رنگینم؟

گل همیشه بهار است، داغ دیرینم

فتاده است به بی نسبتان مدار مرا

فلک چو مصرع برجسته، کرده تضمینم

حزین لاهیجی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم

 

من از فراق پدر، عمه سخت غمگینم

چه روی داد که او را دگر نمی بینم

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۰ - در وضوء گرفتن فخر امم(ص)

 

که ای زجد و پدر یادگار دیرینم

مباد آنکه دمی بی‌رخ تو بنشینم

صامت بروجردی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۵ - گل نخستین

 

هنوز همنفسی در چمن نمی‌بینم

بهار می‌رسد و من گل نخستینم

به آب جو نگرم خویش را نظاره کنم

به این بهانه مگر روی دیگری بینم

به خامه‌ای که خط زندگی رقم زده است

[...]

اقبال لاهوری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۲ - نابینا و ستمگر

 

فقیر کوری با گیتی‌آفرین می‌گفت

که ای ز وصف تو الکن زبان تحسینم

به نعمتی که مرا داده‌ای هزاران شکر

که من نه درخور لطف و عطای چندینم

خسی گرفت گریبان کور و با وی گفت

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode