گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۶

 

اگر نه بستهٔ این بی‌هنر جهان شده‌ای

چرا که همچو جهان از هنر جهان شده‌ای؟

تن تو را به مثل مادر است سفله جهان

تو همچو مادر بدخو چنین ازان شده‌ای

چرا که مادر پیر تو ناتوان نشده است

[...]

ناصرخسرو
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

دقیقه فهم و ادا دان و نکته دان شده ای

چنانکه خواست دل من تو آنچنان شده ای

نمی توان ز تو شد خوبتر به حسن که تو

به حسن خوبتر از هرچه می توان شده ای

کسی که نیست ازو خوبتر به شهر کسی

[...]

رفیق اصفهانی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

چه خورده ای که ز رخ همچوارغوان شده ای

کجا بدی و به بزم که میهمان شده ای

به مو چوسنبلی از رو چو گل ز قدچون سرو

زفرق تا به قدم رشک گلستان شده ای

کنون فزون هوس صحبت است با تومرا

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode