گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۶ - در مدح صاحب جمال‌الدین محمد و شکایت از روزگار

 

کمال دین محمد محمد آنکه برای

جمال حضرت و صدر و وزیر سلطانست

نفاذ حکم و قضا و قدرت قدر وسع آنک

به حل و عقد ممالک منوب دورانست

سپهر برشده تا رای روشنش دیدست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۷

 

بهشت را چه کنی عرضه بر قلندریان

بهشت چیست نشانی ز بود انسانست

به سر سینهٔ پاک و به جان معصومان

بدان خدای که دانای سر و اعلانست

که نقل رند ز مستان لم‌یزل خوشتر

[...]

انوری
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

دلم در آرزوی عشق روی جانانست

بعشق می نرسم این همه بلا زانست

همه ازین سوی عشقست هر چه رنج و بلاست

چو جان بعشق گروکشت کار اسانست

چو اهل عشق نباشی و لاف عشق زنی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲

 

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

به قامت تو که تشویش سرو بستان است

به طلعت تو که تشویر ماه تابان است

به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است

به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است

به سینه ی تو که از رشک اش آب گردد سیم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

اگر چه هر چه تو گویی صواب من آن است

ولی چو دل به خطا می رود چه درمان است

به روای ترکم اگر ترک جان بیاد گفت

ازو دریغ ندارم که خوشتر از جان است

مرا امید به هشیاری و صلاح نماند

[...]

حکیم نزاری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۵۴

 

اگرچه بلبل طبعم هزار دستانست

حدیث من گل صد برگ گلشن جانست

ز بیم چنگل شاهین جان شکار فراق

دلم چو مرغ چمن روز و شب در افغانست

چو تاب زلف عروسان حجله خانه ی طبع

[...]

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

بنای خاطر ما از غم تو ویرانست

ز سوز عشق رخت آتشیم در جانست

اگر ز من طلبد جان از او دریغم نیست

هزار جان عزیزم فدای جانانست

به عید روی تو گفتم به دل چه چاره کنم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

بیا که آتش عشقم ز هجر در جانست

بیا که درد دلم را وصال درمانست

صبا برو بر دلبر سلام من برسان

بگو بیا که جهان از غم تو ویرانست

وفا بریدی و عهدم به باد بردادی

[...]

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

بگوش سرو چه گفتی؟ که پای کوبانست

بگوش عقل چه گفتی، که مست و حیرانست

مرا مگوی که: آهسته باش و دم درکش

فغان من همه زان چشم مست فتانست

بیا بکوی خرابات عشق، تا بینی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

صبا چه گفت بگوش چمن که خندانست؟

میان صحن گلستان خروش مستانست

چه حالتست سمن را که سرگران شده است؟

چه بود سرو سهی را که پای کوبانست؟

چه حالتست که نرگس پیاله می دارد؟

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

فروغ نور رخت آفتاب تابانست

ولی چه سود؟ که از چشم خلق پنهانست

دقیقه ایست درین عشق مست عالم سوز

در آن دقیقه نظر کن، که جای امعانست

اگرچه آتش نمرود آتشیست عظیم

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

مرا هوای تو اندر میانه جانست

مگو حکایت سامان، چه جای سامانست؟

اگر ز جام تو جانم بجرعه ای برسد

هزار جور و ملامت کشیدن آسانست

سعادت سر کویت بوصف ناید راست

[...]

قاسم انوار
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

زمهر روی تو هر ذره ماه تابانست

ز تاب پرتو حسن تو عقل حیرانست

بیابیا که ز درد تو ناتوان گشتم

بجز نظر بجمالت بگو چه درمانست

اگر چه شاهد رویت ز خلق گشت نهان

[...]

اسیری لاهیجی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۴

 

اگر چه میکده بسیار و باده ارزانست

بجرم شحنه نیرزد گر آب حیوانست

بابافغانی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

برون شدن ز دلم درد را چه امکانست

که درد شوخ عنان ناله تنگ میدانست

درون کعبه حرم جوی را بیابانهاست

که هجر گام نخستین این بیابانست

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲

 

تمام کاهش تن جمله آفت جانست

مگوی عشق که این آتش و نیستانست

براه عشق که پائی نمی رسد بزمین

غمی که هست ز محرومی مغیلانست

بکن لباس تعلق که خار وادی قرب

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - در وصف کتابیکه از وقایع ایام شاه جهان نوشته شده

 

بچشم هوش درین پادشاه نامه نگر

که بزم و رزمش سرمشق پادشاهانست

بپیش روی خرد صفحه هایش آیت هاست

که عکس صدق از آن همچو مهر تابانست

زسرو سطرش در گلشن بیان وقوع

[...]

کلیم
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

درون پرده نه پنهان عذار جانانست

که زیر ابر نهان آفتاب تابانست

به سیر لاله و گل دل نمی‌کشد هرگز

دلم ز غنچة پیکان او گلستانست

بدامنم نرسد هیچ‌گه ز کوتاهی

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح مرتضی قلی‌خان

 

زبان اهل سخن تا به حرف گردانست

به شکر معدلت مرتضی قلی‌خانست

بلندمرتبه خانی که حکم نافذ او

به ملک قالب عالم روان‌تر از جانست

سپهر شوکت و دریای حلم و کان کرم

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode