گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۹۸ - در مدح ملک اتسز

 

زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی

سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی

به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر

بدان جمال تو را هست جای طنازی

به دست قهر ز لشکر گه جمال همی

[...]

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح علی بن احمد

 

چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی

نشانه از دل مسکین من کن ای غازی

نخست با تو بالبازی اندر آمده ام

چو دل نماند تن در دهم بجانبازی

مرا چو جان بباری شد است قربانت

[...]

سوزنی سمرقندی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۷

 

سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی

که سایه بر سرش افکند خسرو غازی

فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد

که هست افسر شه بر سر سرافرازی

خطاب خسرو انجم کنون بگردانند

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

بزرگوارا دنیا ندارد آن عظمت

که هیچکس را زیبد بدان سرافرازی

شرف به علم و عمل باشد و تو را همه هست

بدین نعیم مزور چرا همی نازی؟

ز چیست کاهل هنر را نمی کنی تمییز؟

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

ز لفظ من که رساند به سمع خسرو شرق

که ای کمینه خطابت شهنشه غازی

تویی که پای تو چون در رکاب عزم آید

چو آفتاب ز قدرت بر آسمان تازی

نهان چرخ ببینی چو نیک درنگری

[...]

ظهیر فاریابی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲

 

چو برقع از رخ زیبای خود براندازی

بگو نظارگیان را صلای جانبازی

ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی

که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی

نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:

[...]

عراقی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی

کنند در قدمت عاشقان سراندازی

اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام

نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی

تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷

 

امیدوارم اگر صد رهم بیندازی

که بار دیگرم از روی لطف بنوازی

چو روزگار نسازد ستیزه نتوان برد

ضرورت است که با روزگار در سازی

جفای عشق تو بر عقل من همان مثل است

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸

 

تو خود به صحبت امثال ما نپردازی

نظر به حال پریشان ما نیندازی

وصال ما و شما دیر متفق گردد

که من اسیر نیازم تو صاحب نازی

کجا به صید ملخ همتت فرو آید

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸

 

خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی

به دولت تو گنه می‌کند به انبازی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸

 

خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی

به دولت تو گنه می‌کند به انبازی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸

 

خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی

به دولت تو گنه می‌کند به انبازی

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

به یک کرشمه توانی که کار ما سازی

ولی به چارۀ بیچارگان نپردازی

در آرزوی خیالت غلام خوابم من

خنک کسی که تواش همنشین و همرازی

عیار مهر تو یک ذره کم نگردانم

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۵

 

چه دلبری که به دل داریی نپردازی

همین و بس که دل می بری به طنّازی

به پیش خلق ز جور تو پرده بردارم

اگر ز رخ نفسی پرده برنیندازی

دلم ز پای درآمد بیا و دستم گیر

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۷

 

همای وارم اگر سایه بر سر اندازی

بر آفرینش عالم کنم سرافرازی

عنایت تو اگر هم عنان ما باشد

سبق بریم چو صاحب دلان به ممتازی

تراست مملکت حسن و در مقابل تو

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۱

 

چه باشد ار به ملاقات چاره‌ای سازی

مرا شبی دگر از رویِ لطف بنوازی

نیازمندِ توییم و تو را به حسن و جمال

مسلّم است اگر بر جهانیان نازی

به ناز بر همه عالم مفاخرت کردن

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸۵

 

تو خود به غمزه سراسر کرشمه و نازی

چه حاجت است که با ما کرشمه ای سازی

به تیغ بازی مژگان مریز خون مرا

که نیست ریختن خون عاشقان بازی

شب آمدی و نگفتم به کس، ولی چه کنم؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

بگوش جان من آید دمادم آوازی

که هست طایر جانرا هوای پروازی

بلی نشیمن او شاخسار سدره بود

چه میکند قفسی و اندرو نه دمسازی

بعقل و علم اگر پرورش دهی جانرا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

صبا چو با سر زلف تو کرد همرازی

زبان گشاد نسیم خوشش بغمازی

ببوی زلف تو مرغ دل از قفس بپرید

هوای کوی تو بگزید و گشت پروازی

دل از تو سیر نگردد بجور کز تو کشد

[...]

ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۶

 

چرا به تحفه دردم همیشه ننوازی

به ناز و شیوه نسوزی مرا و نگدازی

خس توایم همه کار خس چه باشد سوز

تو آتشی و توانی که کار ما سازی

به دست نیغ تو کار جراحت دل ریش

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode