گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وداع محبوب و قصد سفر

 

گه وداع بت من مرا کنار گرفت

بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت

وصال آن بت صورت همی نبست مرا

بدان زمان که مرا تنگ در کنار گرفت

چو وصل او را عقل من استوار نداشت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح علاءالدوله اتسز

 

بیاد شاه جهان عالم افتخار گرفت

ز بی قرار حسامش جهان قرار گرفت

علاء دولت و دین ، اتسز آن جهانگیری

که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت

نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست

[...]

وطواط
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح بهرام شاه غزنوی گوید

 

زمانه دامن اقبال شهریار گرفت

سعادتش چو دل و دیده در کنار گرفت

ظفر به همت گرز گر آن جمال گرفت

جهان به دولت شاه جهان قرار گرفت

یمین دولت و دین و امین ملت و ملک

[...]

سید حسن غزنوی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - و قال ایضآ یمدحه

 

طراوتی که جهان از دم بهار گرفت

شریعت از نفس صدر کامکار گرفت

خدایگان شریعت که قاضی افلاک

ز روی فرّخ او فال اختیار گرفت

بحکم آنکه سر سال برستانۀ اوست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت

صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت

بگاه بام دلم در نوای زیر آمد

چو بلبل سحری نالهای زار گرفت

چو آن نگار جفاپیشه دست من نگرفت

[...]

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

دلم برفت و سر دست آن نگار گرفت

قرار در سر آن زلف بی قرار گرفت

به چین زلف تو پیچید و در خطا افتاد

وطن کنون دل مسکین در آن دیار گرفت

ز حال زار من خسته اش نیاید یاد

[...]

جهان ملک خاتون
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴

 

کسی که چشم مرا ابر نوبهار گرفت

چو دید گریه ی من راه اعتذار گرفت

همین بسست مرا اعتبار در کویت

که هرکه دیده مرا از من اعتبار گرفت

اگر نه روی تو سوزنده تر ز آتش شد

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

چو دل قرار در آن زلف بیقرار گرفت

جنون عشق زدست دل اختیار گرفت

قرارگاه بسی جستم و نشد حاصل

به بی قراری آخر دلم قرار گرفت

سپاه حسن بفن ملک دل گرفت از من

[...]

فیض کاشانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۷۷

 

رخ تو نسخه خوبی زلاله زار گرفت

کلید گلشن حسن از کف بهار گرفت

شکسته است دلم را غم زمانه چنان

که آرزو نتواند در او قرار گرفت

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode