گنجور

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

ز سوز سینه کبابم، ز سیل دیده خرابم

تو شمع بزم کسانی و من در آتش و آبم

مرا عقوبت هجر تو بهتر از همه شادیست

تو راحت دگران شو، که من برای عذابم

بدیگران منشین و بجان من مزن آتش

[...]

هلالی جغتایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۰

 

برون نمی برد از فکر دوست عالم آبم

نقاب دولت بیدار نیست پرده خوابم

جگر گداز محیط است داغ تشنگی من

کلاه گوشه به دریا شکسته موج سرابم

به خوان چرخ نکردم دراز دست تهی را

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode