گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٢ - قصیده در مدح خواجه علاءالدین محمد

 

زهی بسلسله زلف مشگبار مجعد

دل شکسته چون من هزار کرده مقید

ربوده گوی لطافت بصولجان سر زلف

ز دلبران سهی قد و شاهدان سمن خد

گشاده هندوی زلفت بتاب دست تطاول

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٢٠ - قصیده در مدح طغایتمورخان

 

که برد رونق کان و که داد خجلت قلزم

بجز طغایتمور خان جم دوم بتعظم

شهی که پای بر اورنگ خسروی چو رسیدش

سپهر افسر منت نهاد بر سر مردم

زفرط حکمت و رفعت چو آصف است و سلیمان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

در آی از درم ای آرزوی دل که بر آنم

که بر دو دیده روشن بمردمیت نشانم

دمی که بیتو نشینم حدیث عشق تو گویم

همان دمست اگر هست حاصلی ز جهانم

حدیث شکر میگونت از آن نفس که شنیدم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٣٧

 

یمین دولت و دین ای یگانه دو جهان

سه چار یار بکنجی فتاده مخموریم

ز بهر پنج منی می بشش جهه گشتیم

نیافتیم از آن دردمند و رنجوریم

شدست تفته دل ما چو هفت دوزخ از آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۶ - وفات شیخ صدرالدین

 

بسال هفتصد و بیست و دو بود از هجرت

شب یکشنبه و از ماه محرم شده چار

کز قضای ازلی شیخ جهان صدرالدین

از سر خاک بدر رفت سوی دار قرار

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode