گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۱ - عروسی شکوفه

 

به شاخ شکوفه بتابید شید

شکفتند آن غنچه‌های سپید

ز الوان سبز و سپید و گلی

ببستند شاخ درختان حلی

درخت‌است چون نو‌ عروسی‌ملوس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۲ - یاران سه گانه‌:‌

 

یکی از بزرگان سه تن داشت یار

به تیمار آن هر سه دائم دچار

زر ناب و دیگر زنی سیم‌تن

سه دیگر نکوکاری خویشتن

چو بگرفت مرگش گریبان که خیز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۳ - دیدار گرگ

 

در ایام پیشین به زابلستان

به کشمیر و اقطاع کابلستان

به گاه سفر خواجگان بزرگ

مبارک شمردند دیدار گرگ

قضا را چوگرگی رسیدی به‌را،

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۴ - اسلحهٔ حیات

 

سگی ناتوان با سگی شرزه گفت

که رازی شنیدستم اندر نهفت

که تلخ است خون سگان سترگ

از آن ناگوار است درکام گرگ

اگر بود شیرین چون خون بره

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۵ - عنکبوت و مگس!

 

نگه کن بدان زشت‌خو جانور

نهاده به زانوی خمیده سر

سر و سینه کوتاه و زانو دراز

ز خبث اندر آن سینه بنهفته راز

دراز و سرازیر وکج‌،‌دست‌و پاش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - اتق من شر من احسنت الیه

 

یکی مرد خودخواه مغرور دون

درافتاد روزی به تنگی درون

در آن تنگی و بستی آه کرد

رفیقی بر او رنج کوتاه کرد

رهاندش ز بیکاری و کار داد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - ترجمهٔ اشعار شاعر انگلیسی

 

به قسطنطنیه بتابید ماه

بلرزید از آن برج‌های سیاه

ز قرن‌الذهب ‌ساخت ‌سیمین کمند

مگر بگذرد زان بروج بلند

نگارا نگه کن که این نور پاک

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۸ - گاو شیرده

 

جهان‌آفرین بندگان را همه

پدیدار فرمود همچون رمه

ستور و سگ و گاو با گاوبند

بهٔکجای هم گرگ و هم گوسپند

به یکسو چران گاومیش بزرگ

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی‌، پیری‌، مرگ

 

جهان سر بسر از فراز و نشیب

یکی کارخانه‌است با رنگ و زیب

که در نوبهاران بجنبد ز جای

نگرداند این چرخ را جز خدای

بسی کارگر اندر آن کارگاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

بُد اندر حدود چغاخور، لُری

لری غولدنگی‌، چغاله خوری

بدش‌، بختیاری‌وش‌، آلفته‌نام

وز آلفتگی بخت یارش مدام

ز نادانی و خست و عشق پیل‌

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - یک بحث تاریخی

 

یکی روز فرخنده از مهر ماه

مثال آمد از درگه پادشاه

که برخیز و زی کاخ مرمر گرای

ره آستان ملک برگرای

پذیرفتم و سوی درگه شدم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۲ - معلم و شاگرد

 

ادیبی زبان در طلاقت زبون

همی لام را خواند پیوسته نون

نوآموزی او را به چنگ اوفتاد

معلم به درسش زبان برگشاد

بدان کودک خرد، جای الف

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - ترجمه یک قطعهٔ فرانسه

 

یکی کودک از لانه جغدی کشید

به صحن دبستانش می‌پرورید

هم او را یکی بچهٔ غاز بود

که باگربهٔ پیر همراز بود

به‌ مدرس درون هر سه ره داشتند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد

 

به روزی مبارک ز ماه صیام

به‌خود، خوردن روزه کردم حرام

سحر خوردم و خفت بعد از نماز

بپا خاست پایان روز دراز

شدم تا به مسجد نمازی کنم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - فرشتهٔ عشق

 

«‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان

به افرشتهٔ عشق شد داستان

چوگل‌روی‌و چون‌شاخهٔ گل‌برش

کمانی و تیری به چنگ اندرش

شبی بود طوفنده و پر درخش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نقش فردوسی

 

پژوهندگی را سپیده‌دمان

فرشته به خاک آمد از آسمان

بدانگه که‌مردم به خواب اندر است

دل دیو ریمن به تاب اندر است

بدانگه که یکسر غنوده است هوش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۷ - داستان رستم و اسفندیار

 

چو اسفندیار آن شه نیک‌بخت

به باغ مهی خسروانی درخت

فروزندهٔ چهر دین بهی

فرازندهٔ چتر شاهنشهی

فزایندهٔ کشور باستان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۸ - راستی

 

شنیدم که شاهنشهی نقش بست

ابر خاتم خویشتن‌: «‌راست رست‌»

درین باغ تا راستی‌، رسته‌ای

وگر شاخ ناراستی خسته‌ای

بگو راست‌، ور بیم جان داردت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۹ - خرس و امرود

 

یکی گرسنه خرس در باغ جست

مگرمیوه نغزی آرد بدست

به هرسو نگه کرد با حرص وآز

یک امرود بن دید رسته دراز

به بالا بلند و به پهلو فراخ

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۰ - شاه حریص ترجمهٔ یکی از قطعات فرانسه

 

پی چیست این ساز و برگ نبرد؟

هم این کشتی وییل جنگی و مرد

به‌«‌پیروس» گفت این‌، یکی هوشیار

که همراز او بود و آموزگار

سوی روم خواهم شدن‌، گفت شاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
۹
sunny dark_mode