گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲ - در نعت نبی علیه السلام

 

که بُد بر در دین یزدان کلید

جهان یکسر از بهر او شد پدید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید

 

ز دیو ایمنی وز فرشته نوید

ز دورخ گذار و به فردوس امید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید

 

بدان کز چه بُد کاین جهان آفرید

همان چون شب و روز کردش پدید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید

 

همان آب گویند کآید پدید

دَرِ توبه را گم بباشد کلید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید

 

خرد جانور به ز مردم ندید

که مردم تواند به یزدان رسید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید

 

مر این گنج را هرکه یابد کلید

درِ رازِ یزدانش آید پدید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸ - در صفت جان و تن گوید

 

و گرنه بدان سر نداند رسید

در این ژرف دریا شود ناپدید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید

 

اگر نامهٔ رفتنم را نوید

دهند این دو پیکِ سیاه و سپید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید

 

چنو دست زی تیغ و ترکش کشید

که یارد به نزدیک تیغش چخید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

کنیزک شده شادمان زان نوید

همی بد نهان راز ، دل پرامید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

چو جمشید در زابلستان رسید

به شهر اندرون روی رفتن ندید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

پرستنده ای سوی در بنگرید

ز باغ اندرون چهرهٔ جم بدید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

خرامید از آن سایهٔ سرو و بید

سوی باغ شد دل به بیم و امید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

گهر چهره شد آینه شد نبید

که آید درو خوب و زشتی پدید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان

 

طپان ماده بفتاد و نر برپرید

بیامد همان جا که بد آرمید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳ - تزویج دختر شاه زابل با جمشید

 

به شادی و جام دمادم نبید

همی خورد تا خور به خاور رسید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۵ - در مولود پسر جمشید گوید

 

وزانجا سوی مرز چین برکشید

شنیدست هرکس کزان پس چه دید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل

 

به سر بر درفشان درفشی سپید

پرندش همه پیکر ماه و شید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل

 

تو گویی که کوهیست از شنبلید

که باد وزانش از بر آتش دمید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل

 

ز شم زآن سپس اثرط آمد پدید

وزین هردو شاهی به اثرط رسید

اسدی توسی
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode