سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۷ - رفتن فرامرز به قیروان و پذیره شدن شاه قیروان،او را
مر این گرد گرشاسب آن را نوشت
که بودش ز فرهنگ و دانش سرشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را
بلرزید زآسیب او کوه و دشت
ز دودش همه آسمان تیره گشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را
چو خورشید بر خاوران زرد گشت
شتابان سوی لشکر آمد ز دشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز
درین مرز چندان بدی دشت و کشت
که بودی زمینش چو باغ بهشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز
ز سینه گذر کرد بر روی پشت
بیفتاد بر چار زخم درشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۴ - رفتن فرامرز به سوی باختر و پراکنده شدن لشکر ایرانیان در کشتی از یکدگر
به جایی فتادند همچون بهشت
جزیری پر از مردم و پر ز کشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۶ - نهادن فرامرز،پر سیمرغ را برآتش
به یک ماه در گرد دریا بگشت
به هر بیشه و کوه اندر گذشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۸ - دیدن فرامرز،دخمه هوشنگ شاه
ابا مرد نادان به کار درشت
مشو گرنه زان خواری آید به مشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۱ - رفتن فرامرز به شهر فرغان و کشتن فرغان خود را به دست خود و آمدن فرامرز به شهر فرغان به مهمانی بزرگان آن شهر
بزد بر تهیگاه و خود را بکشت
چنان بی خرد مرد بی یار و پشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان
فرامرز از آن جایگه بازگشت
بیاورد لشکر بدان پهن دشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۴ - کشتن فرامرز، سر جادوان را
به شمشیر و گرز و به سنگ و به مشت
ز جادوان دیو چندان بکشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۴ - کشتن فرامرز، سر جادوان را
یکی دشت پیش آمدش چون بهشت
پر از گلشن و باغ پاکیزه کشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۵ - گم شدن فرامرز از لشکر
شب آمد سوی لشکرش بازگشت
ابا ویژگان اندر آن پهن دشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۵ - گم شدن فرامرز از لشکر
یکی مرغزاری چو خرم بهشت
تو گفتی که رضوان درو لاله کشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۶ - عاشق شدن فرامرز بر دختر شاه پریان
به رخسار خوش تر ز باغ بهشت
تو گفتی ز جان دارد آن مه سرشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۰ - سخن گفتن فرطورتوش با بزرگان خود
کزیدر سیه دیو چون بازگشت
پر از برف و سرما شود کوه و دشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۰ - سخن گفتن فرطورتوش با بزرگان خود
یکی کاخ بود از خوشی چون بهشت
همان خاک او مشک و زر بود و خشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۱ - سخن گفتن سیه دیو از نژاد فرامرز
چه مایه حصاری که از کوه و دشت
که از سم اسبش همی تازه گشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۱ - سخن گفتن سیه دیو از نژاد فرامرز
کنون پاسخ نامه باید نوشت
به خوبی و نیکی چو حور از بهشت
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۲ - پاسخ نامه فرطور توش به فرامرز رستم
چو بنوشت نامه پس اندر نوشت
به مهر و وفا تخم نیکی بکشت