گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱ - طبق نظر محققان شانزده بیت ابتدایی توسط نسخه برداران اضافه شده و از همای و همایون خواجوی کرمانی وام گرفته شده است

 

به نام خداوند بالا و پست

که از هستی اش هست شد هر چه هست

فروزندهٔ شمسهٔ خاوری

برآرندهٔ طاق نیلوفری

معطر کن باد عنبر نسیم

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲ - در ستایش سلطان محمود رحمه الله

 

دل پادشاهان شه خسروان

که رایش بلندست و بختش جوان

بزرگی کی سازد همی رای اوی

برافراز هفتم فلک پای اوی

همیشه چنین دولتش یار باد

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳ - آغاز قصه

 

سخن بهتر از نعمت و خواسته

سخن بهتر از گنج آراسته

سخن مر سخنگوی را مایه بس

سخن بر تن مرد پیرایه بس

ز دانا سخن بشنو و گوش کن

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴ - بردن گلشاه را از حی

 

ربودند گلشاه دل خسته را

مر آن دل گسل سرو نورسته را

چو کردند از هر سویی جست و جوی

سوی خانهٔ ورقه دادند روی

بجستنش کردند دیری درنگ

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۵ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

ایا ماه گل چهر دل خواه من

دراز از تو شد عمر کوتاه من

اگر وصل من در خور آید ترا

نهد بخت بر مشتری گاه من

منم شاه گردن کشان جهان

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

چنین گفت آنگه به فرمانبران

بیارید هین بدره های گران

بیارید پیشم کنون تاج زر

دو صد تخت دیبا و عقد گهر

همه هرچ گفت آوریدند پیش

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۷ - شعر گفتن ورقه در هجر گلشاه

 

کجا رفتی ای دل گسل یار من

مگر سیر گشتی ز دیدار من

نجستم بتا هرگز آزار تو

چرا جستی ای دوست آزار من

چگونست بی من بتا کار تو

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۸ - سخن گفتن ورقه با پدر و جواب دادن پدرش

 

چو از شعر فارغ شد آمد بپای

بغرید چون رعد نالان ز جای

بنزد پدر رفت گفت ای پدر

پسر رفت و عمر پسر شد بسر

مراین درد را چاره کن، زودباش!

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۹ - شعر گفتن ورقه

 

بگفت ای چراغ دل و جان من

بت گل رخ و جان و جانان من

به هجر اندرون کرد نتوان درنگ

شود نرم از عشق پولاد و سنگ

نگارم شد و شد ز هجرش مرا

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۰ - شدن لشکر بنی شیبه به حی بنی ضبه

 

همی گفت چونین و چون تفته برق

همی راند و در خون دل گشته غرق

چو یک نیمه از راه بگذاشتند

دلیران همه نعره برداشتند

ربیع ابن عدنان شد آگه ز کار

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

همی گفت شاه سواران منم

سرور دل نامداران منم

گه جنگ ثعبان پر دل منم

گه صلح خورشید رخشان منم

گه بزم مهتاب مجلس منم

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

دریغ ای پدر دیدهٔ شیر مرد

کی رفتی ز دنیا پر از داغ و درد

چنین است کار سرای سپنج

چنین بود خواهد جهان گرد گرد

شدی کشته ناگه به دست سگی

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۳ - کنون بشنو ای خال ِ آزاد مرد

 

کنون بشنو ای خال ِ آزاد مرد

که گلشاه دلخواه با او چه کرد

ربیع ابن عدنان چو از پیش اوی

سوی کینهٔ ورقه آورد روی

بپوشید گلشاه دست سلیح

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۴ - چو شد یار با بارهٔ گام زن

 

چو شد یار با بارهٔ گام زن

براند اسب گرم آن دلارام زن

همی راند تا سوی لشکر رسید

ز گرد دو لشکر هوا تیره دید

دو عاشق بر آن سان چو دو کوه روی

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه

 

براند اسپ تازی به کردار باد

بیامد میان مصاف ایستاد

همی گفت: امروز روز منست

نترسم گرم دشمن آهر منست

ایا شه سواران بیایید هین

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۶ - گرفتار شدن گلشاه

 

چو در بند او شد درخشنده ماه

نهاد از طرب روی سوی سپاه

سپاه بنی ضبه گشتند شاد

همه حمله کردند چون تند باد

گرفتند مر هر دو را در میان

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه

 

چو گلشاه رخسار ورقه بدید

ز جانش گل شاد کامی دمید

نگفتند از بیم لشکر سخن

برون شد بدر ورقه و سروبن

نهان از پس خیمه بیرون شدند

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۸ - صفت غلام ورقه و دستوری خواستن از وی به چاره ساختن

 

بر ورقه آمد هم از بامداد

بگفت ای همه دانش و دین وداد

برین گونه من دید نتوانمت

بکوشم مگر شاد گردانمت

شوم دل به پرخاش [و] جنگ آورم

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن

 

چو از دست هجران دلش خیره ماند

سبک مام گلشاه را پیش خواند

بدو گفت: ای مادرم، زینهار!

بدین عاشق خسته دل رحمت آر

که بر جان من سخت شد بند تو

[...]

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۰ - پیمان بستن ورقه و گلشاه

 

بشد سوی کانه دو تا کرده پشت

جگر سوخته دل گرفته به مشت

بنالید پیش وی از داغ و درد

ببارید خون آبه بر روی زرد

بزاری چنین گفت: ای بنت عم

[...]

عیوقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode