گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۶ - در مدح پادشاه زمان

 

ای خدایت به پادشاهی خلق

از ازل تا ابد پسندیده

ابد از کشتزار مدت تو

خوشهٔ عمر جاودان چیده

آبروی خدایگانی تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۷ - در طلب هیزم

 

ای ز دست تجاسر خادم

شربهای ملال نوشیده

اختلالی که من دارد

نیست بر خاطر تو پوشیده

بدو ایام بیض و من صایم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۶ - از کریم‌الدین شراب خواهد

 

منم امروز و شاهدی زیبا

مونس ما کتاب و افزون نه

خورده‌ایم از برای قوت نفس

یک منی از کباب و افزون نه

هیچت افتد کریم دین که دهی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۷ - در نصیحت نفس خود

 

انوری شعر و حرص دانی چیست

این یکی طفل و آن دگر دایه

پایهٔ حرص کدیه و طمعند

تا نگردی به گرد آن پایه

تاج داری خروس وار از علم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۸ - از لالابک تقاضایی کند

 

ای جهان را دفین به دست تو در

چون معادن هزار سرمایه

دولتت را دوام همخانه

مدتت را زمانه همسایه

گردن و گوش آفرینش را

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۳ - در طلب جو

 

ای ز قدر تو آسمان در گو

آفتاب از تو در خجالت ضو

قدر و رای تو از ورای سپهر

آفتابی و آسمانی نو

دل و دست تو گاه فیض و سخا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۷ - بزرگی به خانهٔ انوری رفت در تهنیت قدوم او گوید

 

مرحبا مرحبا درآی درآی

اثر خیر اثیر دین خدای

ای زمام قضا گرفته به دست

وی محیط فلک سپرده به پای

نه به از خدمت تو آلت جاه

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۴ - در هجو کسی گفته

 

نکنم خواجه را به شعر هجا

لیک برخوانم آیتی ز نبی

ان قارون کان من موسی

خواجه آنست کاید از پی فی

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۹ - در مدح امیر فخرالدین ابوالمفاخر آبی

 

ای به تدبیر قطب آن گردون

که ز تقدیر ساختست جدی

وی ز تشویر خاطرت خورشید

غوطها خورده در تموج خوی

هرچه مکنون خطهٔ اشیاست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۲

 

به خدایی که ذات بی‌چونش

از همه عیبها بریست بری

که مرا باز ماندن از خدمت

در همه کیشها خریست خری

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۳

 

نه تو آنی که دی دل تو نبود

در جهان جز به انوری راضی

چون که امروز هیچ می‌نبری

به زبان نام حالت ماضی

در سر قاضی ار کله کردی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۵

 

صبر کن تا زمانه خو نشوی

پیشه کن گاه گاه نیکیکی

نرد عمر تو خوش زمانه ببرد

ندبی زو و از تو سیکیکی

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۶

 

ای سر از کبر بر فلک برده

گشته گردان چو انجم فلکی

به عقابی رسیده از مگسی

به سماکی رسیده از سمکی

بس بس اکنون که بیش از این نرسد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۷ - شراب خواهد

 

ای کریمی که جرم هفت اختر

هست با عرض لطف تو پیکی

تویی آن مکرمی که عالم را

ضبط کردی به مختصر نیکی

هست مهمانکی مرا امروز

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۰ - قسمت در توبه و انابه

 

به خدایی که بازگشت بدوست

که مرا بازگشت نیست به می

مگر از بهر حفظ قوت و بس

فارغ از چنگ و نای و بربط و نی

نکنم خدمت و نگویم شعر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۳ - نصیحت

 

چون ترا روزگار داد به داد

تو چرا داد خویش نستانی

تا توانی به گرد شادی گرد

کایدت گاه آنکه نتوانی

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۳ - مطایبه

 

دوش مهمان خواجه‌ای بودم

اینت نامردمی و اینت سگی

دوش تا روز هردو نغنودیم

او ز سیری و من ز گرسنگی

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۴ - در شکایت

 

تو وزیری و منت مدحت گوی

دست من بی‌عطا روا بینی

شو وزارت به من سپار و مرا

مدحتی گوی تا عطا بینی

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۹۰ - در هجا

 

در کف خشم و شهوت و خور و خواب

این چنین عاجز و زبون که تویی

خویشتن آدمی همی شمری

برو ای خر فراخ کون که تویی

انوری
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode