گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - شکوه از سعایت ابوالفرج

 

بوالفرج شرم نامدت که بجهد

به چنین حبس و بندم افکندی

تا من اکنون ز غم همی گریم

تو به شادی ز دور می خندی

شد فراموش کز برای تو باز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۵۸ - کَثْرَةُ الضَّحَکِ تُمیتُ القَلْبَ

 

بر تو بادا که خیره کم خندی

ور بخندد کسی تو نپسندی

سنایی
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - در مدیحه

 

من نگویم: به ابر مانندی

که نکو ناید از خردمندی

او همی‌بخشد و همی‌گرید

تو همی‌بخشی و همی‌خندی

وطواط
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

کز نسیم خوش رضا بندی

شور و آشوب در من افکندی

حمیدالدین بلخی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

 

سر بلندی ده از خداوندی

همتش را به تاج خرسندی

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

زنده چون برق میر تا خندی

جان خدایی به از تنومند‌ی

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode