گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۰

 

من که با خاک درت خون دل آمیخته‌ام

خون دل را ز ره دیده فرو ریخته‌ام

به امیدی که مگر سیم وصالت یابم

خاک کوی تو به سرپنجه جان بیخته‌ام

سرزنش چند کنندم که من خسته‌روان

[...]

جهان ملک خاتون
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵

 

خبرت هست که چون با تو درآمیخته‌ام

با تو پیوسته ز عالم همه بگسیخته‌ام

نقد دل گمشده در خاک در تو ز ازل

بیهده خاک سر کوی بتان بیخته‌ام

مرغ دل در خم زلفت نه کنون منزل کرد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode