گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۱

 

غرق آن بحر محیطست دل شیدایی

غرق آن بحر چنان شو،که ازو برنایی

طبل پنهان مزن،ای دوست، دگر زیر گلیم

که کلیمی و ملک سای و فلک فرسایی

تا دل از زنگ هوی پاک نگردد هرگز

[...]

قاسم انوار
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۸

 

دارم امروز تمنی طبق بغرائی

برسان بار خدایا به کرم از جایی

سر به کونین فرو ناورم از عیش و نشاط

گر فتد در کف من کاسه گندم وایی

نقد جان می دهم از بهر کباب ته نان

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۳

 

ای که در پرده به بازار جهان می آیی

ما تو بودیم ازین پیش و تو اکنون مایی

سایه توست جهان بر عدم افتاده و ما

چشم آن سایه و در چشم تویی بینایی

از کرم ساخته ای چشم جهان بین ما را

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۷

 

ای ز خاک قدمت چشم مرا بینایی

چشم بد دور ز روی تو که بس زیبایی

ای خوش آن دیده که اول به رخت می‌افتد

بامدادان که به صد جلوه برون می‌آیی

لطف و انعام تو عام است ندانم که چرا

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

می زند راه دلم شکل سهی بالایی

که نمی بینمش از سروقدان همتایی

همچو گل ظاهرش از صفحه عارض لطفی

همچو مه لایحش از لوح جبین سیمایی

در صف تنگ قبایان و تنک پیرهنان

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰ - تتبع خواجه

 

باز در کوی مغان عاشق مستم جایی

نی ز خویشم خبر و نی ز کسم پروایی

ای که رسوایی من میطلبیدی خوش باش

که ز عشقت نتوان یافت چو من رسوایی

مست در دیر بهر نغمه که از عشق کشند

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی

که بیک عشوه فریبد دل صد دانائی

هست در گردن جان سلسله زلف کسی

که اسیرست بدامش دل هر شیدائی

چون توان دید جمال رخش امروز بنقد

[...]

اسیری لاهیجی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

چند رسوا شوم از عشق من شیدایی؟

عشق خوبست، ولیکن نه بدین رسوایی

خواستم پیش تو گویم غم تنهایی خویش

آمدی سوی من و رفت غم تنهایی

مست عشقیم، اگر هیچ ندانیم چه غم؟

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹

 

مه من بی خبر از حال دل شیدایی

نیست پروای منت آه چه بی پروایی

نیستی از بدی حال فقیران آگه

این نه خوب است که مست می استغنایی

بجفاکاری تو نیست کسی در عالم

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

نیست پیوند گسل مرغ دل شیدائی

زان بت نوش دهن چون مگس از حلوائی

زانگبین است مگر فرش حریم در او

که چنین مانده در او پای دل هرجائی

شکرستان جمال تو چنان می‌خواهم

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

کردم از سجدهٔ راه تو جبین آرایی

سر اقبال من و پیشهٔ گردن سایی

باز چون آمده از سجده سرش سوده به چرخ

هر که بر خاک درت کرده جبین فرسایی

آن قدر آرزوی سجدهٔ رویت که مراست

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۳

 

عیش فرش است در آن محفل روح افزایی

که فتد شیشه می جایی و ساقی جایی

گرد کلفت ننشیند به جبین در بزمی

که بود دست فشان سرو سهی بالایی

مردمک مهر خموشی است نظربازان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۴

 

باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی

کاین براقی است که تا عرش ناستد جایی

پای من بر سر گنج است ز جمعیت دل

نیست در دستم اگر چون دگران دنیایی

لاله را نعل بود بر سر آتش در کوه

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۰

 

برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی

گردی از راه تو، هر سروقد رعنائی

بهر نظاره گلزار تو، هر غنچه تلی

پیش مجنون تو هر برگ گلی، صحرائی

هفت چرخست، ز گلزار تو یک غنچه تنگ

[...]

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۹

 

شور گمگشتگی‌ام زد به در رسوایی

حیف همت‌ که شود منفعل عنقایی

ننگ هوش ‌است ‌که چون عکس درین ‌دشت‌ سراب

آب آیینه ‌کند کشتی ‌کس دریایی

خلقی از لاف جنون شیفتهٔ آگاهیست

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

زهدم افسرده خوشا وقت قدح پیمائی

که شود مست و زند دستی و کو بدپائی

آگه از روز جزائی و کشتی زارم آه

اگر امروز نمیداشت ز پی فردائی

حالم آن ماهی لب تشنه ز هجرت داند

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

هست چشمم ز غمت قلزم طوفان‌زایی

که بود در دل هر قطره او دریایی

چشم ما و دل پرخون که به میخانه عشق

ساغری را نرسد قطره‌ای از مینایی

دل من پر ز هوایت سرم از سودایت

[...]

مشتاق اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

من در این جمع و پریشان دلم از غوغایی

دیده جایی نگران دارم و خاطر جایی

گر هلاکم طلبد دوست چه پرهیز ز خصم

ور نجاتم طلبد از که دگر پروایی

عزت این بس که مرا بندهٔ خود می‌خوانی

[...]

نشاط اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۷

 

صبح عید است شبی کز در من بازآئی

زآنکه شب را نبود صبح باین زیبائی

نبود حاجت صبحم بشبان یلدا

گر بناگوش بزیر خم مو بنمائی

اوفتادت بقضا حلقه آن زلف رسا

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳

 

ای سر زلف تو سر رشتهٔ هر سودایی

خاری از سوزن سودای تو در هر پایی

از رخ و زلف تو در دیر و حرم آشوبی

از خط و خال تو در کون و مکان غوغایی

سرو بالای تو پیرایهٔ هر بستانی

[...]

فروغی بسطامی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode