گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

ابر نیسان به چمن بار دگر باران ریخت

گلبن از باد سحر، گر به سر یاران ریخت

امشب ای بنده بنه خواب، که آن هندوی زلف،

اشک یاقوت وش از دیده بیداران ریخت

لب چون لعل تو شد غنچه سیراب از خون،

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode