گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

چه شبست یارب امشب که خروس صبح لالست

که مرا ز درد هجرانش ز جان خود ملالست

دل از انتظار صبحم بگرفت در شب تار

مگر اختر سعادت ز فراق در وبالست

شب تار روشنم شد ز صباح روی جانان

[...]

جهان ملک خاتون
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه

 

بگذر ز علم رسمی که تمام قیل و قال است

تو و درس عشق ای دل که تمام وجد و حالست

ز مراحم الهی نتوان برید امید

مشنو حدیث واعظ که شنیدنش وبالست

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode