گنجور

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

کفر برخاست از ره و ایمان نشست

بت پرست روم شد یزدان پرست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » عزم راه کردن مرغان

 

عزم ره کردند عزمی بس درست

ره سپردن را باستادند چست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

مشکل دلهای ما حل کن نخست

تا کنیم از بعد آن عزمی درست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز

 

گاه رندم، گاه زاهد ،گاه مست

گاه هست و نیست و گاهی نیست و هست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز

 

گر همه کس پاک بودی از نخست

انبیا را کی شدی بعثت درست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد

 

دیگری گفتش که نفسم دشمن است

چون روم ره زانک هم ره رهزنست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار

 

چون بدو دادی تو هر دولت که هست

کی توانی دادن آسانش ز دست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار

 

تو بمانده روز و شب حیران و مست

تا دهد یک ذره زین لاشیء دست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار

 

هرک چون پروانه شد آتش پرست

سوختن را شاید آن مغرور مست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاک‌دین

 

تا مرا چون گل زری نبود به دست

همچو گل خندان بنتوانم نشست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاک‌دین

 

زر اگر جایی به غایت در خورست

هم برای قفل فرج استر است

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دردمندی که از مرگ دوستش پیش شبلی گریه میکرد

 

زودش آن صورت شود بیرون ز دست

و او از آن حیرت کند در خون نشست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند

 

هرکه خورد او از اجل یک تیغ دست

هم قلم شد تیغ و هم دستش شکست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » سوگواری پسری که در مرگ پدر

 

گر به صدر مملکت خواهی نشست

هم نخواهی رفت جز بادی بدست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سقراط با شاگردش در دم مرگ

 

بر دل پر خون من چندان غمست

کز غمم هر ذره‌ای در ماتم است

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار جنید دربارهٔ خوشدلی

 

هرک او از ذره برخیزد نخست

اصل او هم ذره‌ای باشد درست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز می‌کرد

 

تیز چشمی گفت ای مغرور مست

ره ترا تا او هزاران سال هست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۹
sunny dark_mode