قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده نواب فریدون میرزا گوید
امروز ای غلام به از عیش کار نیست
برگیر زین ز رخش که روز شکار نیست
تا می نگویی آنکه خداوند کاهلست
کان کاهلی که نز پی کارست عار نیست
انده مدار اگر نشدیم ای پسر سوار
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۲ - وله ایضاً فی مدحه
ای زلف تیره سایهٔ بال فرشتهای
یا از سواد دیدهٔ حورا سرشتهای
آن رخ ستاره است و تو چرخ ستارهای
یا نی فرشته است و تو بال فرشتهای
بر گرد مه ز مشک سیه توده تودهای
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۳ - در ستایش هلاکو میرزا شجاعالسلطنه حسنعلی میرزا گوید
ای زلف دانمت ز چه دایم مشوّشی
زآنرو مشوّشی که معلق در آتشی
آن راکه هست سودا دایم مشوش است
آری تُراست سودا زآنرو مشوّشی
بدخوی و سرکشان را بُرّند سر ز تن
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۴ - در منقبت رسول اکرم حضرت محمّد(ص)
شاهی که بر سرست ز لولاک افسرش
تشریف کبریاست ز دادار در برش
گیهان و هر که در وی نقشی ز قدرتش
گردون و هرچه در وی حرفی ز دفترش
اقبال و بخت پیر و عضبا ور فرفش
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۵ - در ستایش شاهزادهٔ کیوان سریر اردشیر میرزا دام اقبالهالعالی گوید
خیزید و یک دو ساغر صهبا بیاورید
ساغر کمست یک دو سه مینا بیاورید
مینا به کار ناید کشتی کنید پر
کشتی کفاف ندهد دریا بیاورید
خوبان شهر را همه یکجا کنید جمع
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه غازی طابلله ثراه گوید
زاهدا چندی بیا با ما به خلوت یار باش
صحبت احرار بشنو محرم اسرار باش
تا به کی زاری کنی تا صید بازاری کنی
ترک زاری کن وزین بازاریان بیزار باش
نه حدیث عاقلان بشنو نه پند ناقلان
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۷ - در ستایش پادشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه گوید
اکنون که گل افروخته آتش به گلستان
افروخت نباید دگر آتش به شبستان
رو رخت خزان در گرو دخت رزان نه
بستان می و پس با صنمی رو سوی بسنان
در فکرم تا لعبت بکری به کف آرم
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۸ - در ستایش شاهزاده شجاع السلطنه حسنعلی میرزاگوید
سحر دیر مغان را در گشودند
دری از خلد برکشورگشودند
دری زانده به روی خلق بستند
ز شادی صد در دیگرگشودند
از آن یک فتح باب ابواب رحمت
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۹ - در بعضی از فتوحات شاهزاده شجاعالسلطنه گوید
خلق موتی را همین تنها نه احیا ساختند
هر گیاهی را ز شادی خضر گویا ساختند
در هوای مهرگان هنگامه را کردند گرم
نوشدارویی برای دفع سرما ساختند
تا شود صادر به هر ملکی مسرت قدسیان
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱۰ - وله ایضاً
ای زلف نگار من از بس که پریشانی
سرتا به قدم مانا سامان مرا مانی
چون زنگیکی عریان زانو به زنخ برده
در تابش مهر اندر بنشسته و عریانی
هندو چو سپارد جان در آذرش اندازند
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱۱ - در ستایش شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طابالله ثراه گوید
برشد سپیدهدم چو ازین دشت لاجورد
مانندگردباد یکی طشت گردگرد
مانند عنکبوتی زرّین که بر تند
برگنبدی بنفش همه تارهای زرد
یا نقشبندی از زر محلول برکشد
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱۲ - در ستایش والی یزد علیخان خلف امیر حسینخان نظامالدوله
بالای تو سروست نه یک باغ نهالست
ابروی تو طاقست نه یک جفت هلالست
زلف تو شبست آن نه شبستان فراقست
روی تو گلست آن نه گلستان وصالست
یک زوج غزالست دو چشم تو نه حاشا
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱۳ - وله ایضاً
ای کرده سیه چشم تو تاراج دل و جان
از فتنهٔ ترک تو جهانی شده ویران
کی با تن سهراب کند خنجر رستم
کاری که کند با دلم آن خنجر مژگان
آشفته مکن چون دل من کار جهانی
[...]
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱۴ - وله ایضاً
غُرّهٔ شوال شد طرّهٔ دلدار کو
تهنیت عید را ساغر سرشار کو
آن می باقی چه شد آن بت ساقی چه شد
رطل عراقی چه شد خانهٔ خمّار کو
بادهٔ صهبا کجاست سادهٔ زیبا کجاست
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱
ای از ازل به ماتم تو در بسیط خاک
گیسوی شام باز و گریبان صبح چاک
ذات قدیم بهر عزاداری تو بس
هستی پس از حیات تو یکسر سزد هلاک
خود نام آسمان و زمین آنچه اندر او
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲
باز از افق هلال محرم شد آشکار
برچهر چرخ ناخن ماتم شد آشکار
نی نی به قتل تشنه لبان ار نیام چرخ
خون ریز خنجری است که کم کم شد آشکار
یا بر افراشت رایت ماتم دگر سپهر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳
پرورده ی معاویه تخم زنا یزید
در عهد باطل امر خلافت بدو رسید
تا حکمران کشور کفران و شرک شد
لشکر ز کین برابر سلطان دین کشید
بستند راه چاره ز هر در برآنکه بود
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴
بست آشمان کمر چو به آزار اهل بیت
بگشود در زمین بلا بار اهل بیت
بر یثرب و حرم دو جهان سوخت تافتاد
با کربلا و کوفه سر و کار اهل بیت
روزی لوای آل علی شد نگون که زد
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵
تنها نه خاکیان به تو جیحون گریستند
در ماتم تو جن و ملک خون گریستند
خاکم به سر، برآر سر از خاک و درنگر
تا بر تو آسمان و زمین چون گریستند
چون سیل خون نشست زمین را که عرش و فرش
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۶
برعون باطل آه که ابنای روزگار
در نفی و سلب حق همه جویند اعتبار
تا کربلا ز کوفه به خونریز یک بدن
پر تا به پر پیاده و سر تا به سر سوار
با دعوی خدای پرستی خدای سوز
[...]