گنجور

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه

 

همه را گل به دست و ما را خار

همه را بهره گنج و ما را مار

یار در پیش و ما قرین فراق

باده در جام و ما انیس خمار

بار ما شیشه و گریوه بلند

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۷ - خیالی هروی

 

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که ترا می‌طلبم خانه به خانه

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

اعیان جهان مظهر اسماء و صفاتند

اسماء و صفات آیینهٔ حضرت ذاتند

مجموع مراتب که به هستی شده دائم

امواج و حبابند که در بحر حیاتند

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

در طریقت هرکه در هر عالمی گامی زند

کی توان گفتن که هست او مرد کار افتاده‌ای

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

مانگوییم که موجود حقیقی ماییم

کز میان همه اعداد یکی موجود است

تا نگوییم چرا سجدهٔ آدم کردند

پرده‌ای بیش نبود آدم و حق مسجود است

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

ای آنکه از خدا طلبیدی وصال او

آیینه صاف کن که ببینی جمال او

بی عشق هر که گفت که این راه ممکن است

بر ما نه لازم است شنیدن محال او

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

سر شد و راه خرابات به پایان نرسید

آری این راه ره بی سر و بی پایانست

عشق دردی است به نزدیک طبیبان لیکن

دردمندان همه دانند که آن درمانست

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

به پای دل سفر کن گر هوای ملک جان داری

نداری در قدم یک گام لیکن صد زبان داری

ترا مشرب بسی تنگ است و چشمِ دل بسی تیره

وگرنه سوی هر ذره جهانی در جهان داری

تو این هستی خود را هر زمان بند بلایی دان

[...]

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۶۲۹
۶۳۰
۶۳۱
۶۳۲
۶۳۳
۷۷۰