رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه
پرسم ز تو پرسیدن اگر عیب نباشد
عاشق چو نمیخواهی معشوق چرایی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه
تا تلخی هجران نکشد خسرو پرویز
قدر لب شیرین شکر بار نداند
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه
طلب از یار بجز یار نمیباید کرد
حاجت از دوست بجز دوست نمیباید داشت
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه
در بزم دردنوشان زهد وورع نگنجد
در عالم حقیقت عیب و هنر نباشد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه
همه را گل به دست و ما را خار
همه را بهره گنج و ما را مار
یار در پیش و ما قرین فراق
باده در جام و ما انیس خمار
بار ما شیشه و گریوه بلند
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کان را که غم عشق کسی نیست کسی نیست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه
جز غم ز جهان هیچ نداریم ولیکن
گر هیچ نداریم غم هیچ نداریم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۵ - خواجوی کرمانی علیه الرحمه
شاید ار ملک جهان در طلبش در بازم
که دمی صحبت تو ملک جهان میارزد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۷ - خیالی هروی
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که ترا میطلبم خانه به خانه
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
معنی صفت را نشدی جلوهٔ آثار
گر نام به هر مرتبه از ذات نبودی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
اعیان جهان مظهر اسماء و صفاتند
اسماء و صفات آیینهٔ حضرت ذاتند
مجموع مراتب که به هستی شده دائم
امواج و حبابند که در بحر حیاتند
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
خدا را عاشقان کعبه بربندید محملها
که گر شوق درون باشد شود نزدیک منزلها
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
در طریقت هرکه در هر عالمی گامی زند
کی توان گفتن که هست او مرد کار افتادهای
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
مانگوییم که موجود حقیقی ماییم
کز میان همه اعداد یکی موجود است
تا نگوییم چرا سجدهٔ آدم کردند
پردهای بیش نبود آدم و حق مسجود است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
مسلم است کسی را طرب ز بادهٔ عشق
که مست خسبد و در حشر مست برخیزد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
ای آنکه از خدا طلبیدی وصال او
آیینه صاف کن که ببینی جمال او
بی عشق هر که گفت که این راه ممکن است
بر ما نه لازم است شنیدن محال او
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
سر شد و راه خرابات به پایان نرسید
آری این راه ره بی سر و بی پایانست
عشق دردی است به نزدیک طبیبان لیکن
دردمندان همه دانند که آن درمانست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
تراست چشم جهان بین، بیا نهان بین شو
که گفت گرد ببین خواجه وسوار مبین
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
خدا جویی سزا باشد سراندازان فانی را
که عاشق در نظر نارد طریق صرفه دانی را
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
به پای دل سفر کن گر هوای ملک جان داری
نداری در قدم یک گام لیکن صد زبان داری
ترا مشرب بسی تنگ است و چشمِ دل بسی تیره
وگرنه سوی هر ذره جهانی در جهان داری
تو این هستی خود را هر زمان بند بلایی دان
[...]