گنجور

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

نه که خاموشیم از ذوق فراموشی بود

که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۶ - به یکی از نزدیکان نگاشته

 

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۷ - به یکی از دوستان نوشته

 

گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار

کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۸ - از زبان دوستی به دیگری نگاشته

 

ناکامی ما هست چو کام دل دوست

کام دل ما همیشه ناکامی باد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۰ - از زبان دوستی به دیگری نگاشته

 

مااختیار خود را تسلیم عشق کردیم

همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۰ - از زبان دوستی به دیگری نگاشته

 

آسمان کاش یکی زین دو کند

خلعت وصل ببر یا کفنم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۱ - به یکی از بزرگان نوشته

 

هم شادمانم هم خجل، هم تازه رو هم تنگدل

کز عهده بیرون آمدن نتوانم این پیغام را

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۳ - به دوستی نوشته شد

 

غالب آنان را که مردم ترستائی در قیاس

چون به دقت بنگری ز نقحبه تر ز نقحبه اند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۳ - به دوستی نوشته شد

 

من نیستم ار کسی دیگر هست

از دوست به یاد دوست خرسند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۴ - به دو تن از دوستان نگاشته

 

کز خیال تو بهر سو که نظر می کردم

پیش چشمم در و دیوار مصور می شد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۷ - به یکی از بزرگان نوشته

 

بی سر و پا می روم تا به کجا سر نهیم

بارگی شاه تند گردن ما در کند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۰ - به دوستی نوشته شد

 

چه رنگ بازم که آگه شود دل تو ز دردم

گواهی ار ندهد اشک سرخ و گونه زردم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۱

 

از پی آرامش تن کام جان

چند خواهی خواست رنج خویشتن

جان و تن را خوشتر از خوان کسان

خون دل از دسترنج خویشتن

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

تازه کن پیوستگی آن کهنه پیمان تاک را

بگسل این پیوند نو پیوسته تریاک را

آبی از خم خانه کن بس پشته ها اندوه را

تابی از می سوختن بس دشت ها خاشاک را

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

زود یا دیر آب رفته ز جوی

نه شگفت ار به جوی باز آید

ور برفت آبروی رای مبند

که دگر ره بروی باز آید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

زنا بردن همی بار پشیمانی گران گردد

زنا کردن همی سود تن آسانی زیان خیزد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

چه می کز وی همی اندیشه تن بیم جان خیزد

نه رامش دردسر تیمار تن رنج روان خیزد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

کاسه پر کیسه تهی ساز فره سامان کم

روز شب چاشت پسین هفته و مه بی گه و گاه

هوش در پا شب آدینه چو روز شنبه

جام بر دست مه روزه چو فروردین ماه

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

چرخی و همه اختر رخشنده به خرمن

گنجی و همه گوهر ارزنده به خروار

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

زنهار دیگ مهر فرومایگان مپز

زیرا که پخته هوست خامی آورد

زیبا کند نشست تو او را نشان زشت

پیوند او ترا همه بدنامی آورد

یغمای جندقی
 
 
۱
۶۰۸
۶۰۹
۶۱۰
۶۱۱
۶۱۲
۷۷۰