گنجور

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۳ - از جانب دوستی به دوست دیگر نوشته

 

چنانت دوست می دارم که وصلت دل نمی خواهد

کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۴ - نامه ای است از کسی به کسی، کلک یغمائی مترجم آن است

 

اگر محول حال جهانیان نه قضاست

چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست

کسی ز چون و چرا دم نمی تواند زد

که کارگاه حوادث ورای چون و چراست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۵ - به دوستی نوشته

 

چهره منما یا مکن منعم ز دیدن کی رواست

تشنه کامی را نمودن آب و کردن منبع آب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۵ - به دوستی نوشته

 

در سرانگشایم چو با تو می نوشم

اگر فرشته رحمت ز آسمان آید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۵ - به دوستی نوشته

 

مکش مرا که ترا خلق می کنند ملامت

وگرنه منکه نباشم سر تو باد سلامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۵ - به دوستی نوشته

 

سر نامه بنام آن خداوند

که دل ها را به دل ها داده پیوند

اسیری کز غمت جان می فشاند

به عز عرض عالی می رساند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۶ - به مهربان دوستی نگاشته شد

 

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۶ - به مهربان دوستی نگاشته شد

 

در جوانی غم فرزند کسان پیرم کرد

کودکی کو که کند او پسری من پدری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۷ - به دوستی نوشته

 

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۰ - به یکی از دوستان نزدیک نوشته

 

هرکسی را هوسی در سروکاری در پیش

من بیچاره گرفتار هوای دل خویش

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۰ - به یکی از دوستان نزدیک نوشته

 

من ودل گر فدا شویم چه غم

غرض اندر میان سلامت تست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۰ - به یکی از دوستان نزدیک نوشته

 

مکن افسانه ما گوش که این مایه غم

حیف باشد که بر آن خاطر خرم گذرد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۱ - از قول یکی از دوستان به دیگری نگاشته

 

ایام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۲

 

اختیار خود داری هر چه می کنی جانا

گر به خضر جان بخشی ور کشی مسیحا را

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۲

 

ای از بر من دور همانا خبرت نیست

کز مویه چو موئی شدم از ناله چونالی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۴ - به دوستی نوشته شد

 

هجر در امید وصل او بود شیرین چو وصل

وصل او از بیم هجرش تلخ چون هجران بود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۴ - به دوستی نوشته شد

 

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

شمشاد خرامان کن تا باغ بیارائی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

نه که خاموشیم از ذوق فراموشی بود

که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

قدحی دارم بر کف به خدا تا تونیائی

همه تا روز قیامت نه بریزم نه بنوشم

یغمای جندقی
 
 
۱
۶۰۷
۶۰۸
۶۰۹
۶۱۰
۶۱۱
۷۷۰