گنجور

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۰ - به یکی از بزرگان نوشته

 

شروع در غرضی کآن به مقصدی نرسد

هزار بار به از کردنست ناکردن

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۱ - به یکی از دوستان نگاشته

 

این مهر را زوال نباشد به حکم آنک

ما پاک دیده ایم و تو پاکیزه دامنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۱ - به یکی از دوستان نگاشته

 

تا تو اشارت کنی که در قدمم ریز

جان گرامی نهاده بر کف دستیم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۱ - به یکی از دوستان نگاشته

 

پیران سخن به تجربه گفتند گفتمت

هان ای جوان که پیر شوی پند گوش مکن

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۳ - به میرزا محمدعلی خطر نگاشته

 

ای ریش سفید مرز تبت

کاندر پی گز دماغ سوزی

سوگند بدان بروت شبرنگ

کان گزها کز تورسته روزی

گر هسته ارش ارش نروید

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۶ - به میرزا حسن مطرب نگاشته

 

من نیستم ار کسی دگر هست

از دوست به یاد دوست خرسند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۶ - به میرزا حسن مطرب نگاشته

 

نه تنها رامش از دیدار خیزد

بسا کین دولت از گفتار خیزد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۹ - به دوستی نگاشته

 

به اختیار کشم جبر عشق ملت سوز

مرا به جبر چه یا اختیار زن قحبه

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۰ - به یکی از دوستان نوشته

 

برو آنچه می بایدت پیش گیر

سرما نداری سر خویش گیر

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۰ - به یکی از دوستان نوشته

 

نه سایه ای از تو بر سر نه تابی از تو به روزن

مرا از آن چه که سروی مرا از این چه که ماهی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۰ - به یکی از دوستان نوشته

 

آتش خرمن منی شبنم کشت دیگران

دوزخ من چرا شدی ای تو بهشت دیگران

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۲ - به یکی از یاران دیرین نگاشته

 

روز شب، پوشیده پیدا، بیش کم، بهمن بهار

گر زیاد افراز راز ار داستان از می کنی

بزم از آن مینو وز این مینا شود جوی بهشت

گر یکی ره یا دو صد بار انجمن با وی کنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۲ - به یکی از یاران دیرین نگاشته

 

سرها تا پا زبان شود گوش آید

زافسانه کیهان کر و خاموش آید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۲ - به یکی از یاران دیرین نگاشته

 

باقرای خاک درت سرمه بینائی من

کوته از پایه تو دست شناسائی من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۳ - به دوستی نگاشته

 

ای بسا زود گیر دیر گذشت

که نخواهد به مردم آسایش

روز بازار کیفر و پاداش

بخش وارون برد ز بخشایش

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۳ - به دوستی نگاشته

 

چنان باد از درنگ آمد ستایش

سپهر و خاک آتش برد و آبش

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۳ - به دوستی نگاشته

 

گرم خشمی سرد بخشایند کش با سرد و گرم

سخت یا سست از در کاوش ستیزی دیگر است

رستخیزی آن چنان را دوزخی دیگر سزاست

دوزخی چونان سزای رستخیزی دیگر است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۷ - به یکی از بزرگان نگاشته

 

بر در شاه راستان کیست رهی بر آستین

بنده سر بر آستان چاکر جان در آستین

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۹ - به دوستی نگاشته

 

اگر روزی به دانش بر فزودی

ز نادان تنگ روزی تر نبودی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۲ - به یکی از دوستان نوشته

 

برگ مشتی دو سه زر باید کرد

یار دیرینه خبر باید کرد

فکر سوراخ دگر باید کرد

در طلب پای ز سر باید کرد

یغمای جندقی
 
 
۱
۶۰۶
۶۰۷
۶۰۸
۶۰۹
۶۱۰
۷۷۰