خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۲
قلب قلب قلب با قلب جگر
نام خورشیدی بود زرّین کمر
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۳
نام آن لاله روی عنبر موی
قلب زلفست بر کناره ی روی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۴
کاف را بستان و در زا ضرب کن
تا شود نام نگاری ضرب زن
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۵
شست در هنگامه می باید فکند
تا که افتد ماهئی ناگه ببند
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۶
معین با تو گفتم گر بدانی
که نام یار من هفتاد و هشتست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۷
با زرده ی خایه یارکن ضم
وانگاه مصحّفش فرو خوان
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۸
پس نام پیمبری بدست آر
وان نیز ردیف نام او دان
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۹
کسی که زربکسان داد و دستگیری کرد
معینست که زر در سر دلیری کرد
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۰
آنک مرغ جان مشتاقان اسیر دارم اوست
سی و یک در چل ببین تا چند باشد نام اوست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۱
بدری که سایه بر سرش افکنده است شب
چشم و زبان و قامت و زلفش بود لقب
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۲
یاری که نام او نتوان گفت پیش کس
ما در میان سی و سه گفتیم نام او
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۳
نیمه دخنه بفکن از ار زیز
وانگهش زر بیار و بر سر ریز
تا بدانی که نام یارم چیست
راحت جان بیقرارم کیست
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۴
نیزه ی مقلوب را تصحیف کن
وانگه آنرا در میان تیر بند
تا بدانی نام مه روئی که هست
بر مهش زنجیر و در رنجیر بند
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۵
در دست بردار پدر بین
تا نام نگار من بدانی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۶
چو سر برزد از برج شیر آفتاب
مرا نام او گشت روشن چو روز
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۷
چون بر آرد آفتاب از قلب دریا ماهئی
دیدم اندر قعر و نام یار شد روشن مرا
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۸
نام آن ماه که خورشید پری رویانست
آفتابیست که از برج اسد می تابد
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۹
گر پدر را ای پیر چون کودکان بابا نخوانی
گوشهٔ ابرو بکش بر وی که تا نامش بدانی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۴۰
آهو بره را چون سر و دم ببریدم
در پیش برادر پدر نامی شد
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۴۱
نام صنمی که مثل او دیده ندید
صادست ولی در اول قلب جدید