سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
از من بگوی حاجی مردم گزای را
کاو پوستین خلق به آزار میدرد
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار میبرد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
پادشه سایۀ خدا باشد
سایه با ذات آشنا باشد
نشود نفس عامه قابل خیر
گرنه شمشیر پادشا باشد
هر صلاحی که در جهان باشد
[...]
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
اولین باب تربیت پند است
دومین نوبه خانه و بند است
سومین توبه و پشیمانی
چارمین شرط و عهد سوگند است
پنجمین گردنش بزن که خبیث
[...]
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
شهی که حفظ رعیّت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگرنه راعی خلق است زهر مارش باد
که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
ای که پرسیدیام از حال بنیآدم و دیو
من جوابیت بگویم که دل از کف ببرد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
آدمیزاده نگه دار که مصحف ببرد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
پیام صاحب عادل علاء دولت و دین
که دین به دولت ایام او همی نازد
رسید و پایۀ حرمت فزود سعدی را
بسی نماند که سر بر فلک برافرازد
مثال داد که صدر ختن جلال الدین
[...]
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
خواجه تشریفم فرستادی و مال
مالت افزون باد و خصمت پایمال
هر به دیناریت سالی عمر باد
تا بمانی سیصد و پنجاه سال
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۱ - مجلس اول
گر به محشر خطاب قهر کند
انبیا را چه جای معذرت است
پرده از روی لطف گو بردار
کاشقیا را امید مغفرت است
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۱ - مجلس اول
الحمدلله الذی خلق الوجود من العدم
فبدت علی صفحاته انوارُ اسرار القدم
شکر آن خدایی را که او هست آفریدهست از عدم
پس کرد پیدا بر عدم انوار اسرار قدم
ما زال فی آزاله معززا بجلاله
[...]
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم
رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار
هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند
مرا چو با تو که مقصودی آشتی افتاد
رواست گر همه عالم به جنگ برخیزند
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم
دشمن که جفایی کند آن شیوۀ اوست
باری تو جفا مکن که معشوقی و دوست
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
خود سراپردۀ قدرش ز مکان بیرون بود
آن که ما در طلبش کون و مکان گردیدیم
صورت یوسف نادیده صفت میکردند
[...]
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم
سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار
زنگارخورده چون بنماید جمال دوست
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم
گدایان بینی اندر روز محشر
به تخت ملک همچون پادشاهان
چنان نورانی از فرّ عبادت
که گویی آفتابانند و ماهان
تو خود چون از خجالت سر برآری
[...]
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۳ - مجلس سوم
دل به بازار من آورده و بفروختهای
دل بفروخته مفروش به بازار دگر
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۳ - مجلس سوم
بر درگه عزّتت همه خلق زبون
کس را نرسد که این چرا و آن چون
سعدی » مقدمهٔ علی بن احمد بن ابی بکر بیستون (گردآورندهٔ دیوان شیخ سعدی، ۷۳۴ هجری قمری)
من در وفای عهد چنان کند نیستم
کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۸
نبشته است بر گورِ بهرامِ گور
که دستِ کَرَم به ز بازویِ زور