سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستانِ دیوانه با خسرو
پرستندهٔ آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستانِ دیوانه با خسرو
یا پای رسانَدَم به مقصود و مراد
یا سر بنهم همچو دل از دست آنجا
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستانِ دیوانه با خسرو
اسیرِ طبعِ مخالف مدار جان و خرد
زبونِ چار زبانی مکن دو حور لقا
که پوست پارهٔ آمد هلاکِ دولتِ آن
که مغزِ بیگنهان را دهد به اژدرها
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
ای دل چو کشید هجر در زنجیرت
در دست نماند جز یکی تدبیرت
تدبیرِ تو جز تیر سحرگاهی نیست
تدبیرِ تو جز تیر سحرگاهی نیست
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
خموش بودن بر صعوهٔ فریضه بود
که در حوالیِ او اژدها بود جوشان
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
اَلرَّایُ قَبلَ شَجَاعَهِٔ الشَّجعَانِ
هُوَ اَوَّلٌ وَ هیَ المَحلُّ الثَّانِی
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
گرچ یادم نکنی هیچ فراموش نهٔ
که مرا با تو و یادِ تو فراوان کارست
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
نباید کزین چرب گفتارِ من
گمانی بهسستی برد انجمن
که من جز بهمهر این نگویم همی
سرانجامِ نیکی بجویم همی
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
ای مرهمِ صد هزار خسته
وی شادیِ صد هزار غمگین
وی از همه روبها ندیده
رایِ تو ظلامِ روی تخمین
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
چنان بفشرم من به کینِ تو پای
که گردونِ گردان درآید ز جای
همه مرز و بومِ تو ویران کنم
کنامِ پلنگان و شیران کنم
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستان شتر با شتربان
درختی که پروردی آمد به بار
بدیدی هماکنون برش در کنار
اگر بار خار است، خود کشتهای
وگر پرنیانست خود رشتهای
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستانِ موشِ خایهدزد با کدخدای
ولی بسیم چو سیماب گوشت آگنده است
ز من چگونه نه توانی تو این حدیث شنید
خیالِ زر چو فروبست چشمِ عبرت تو
تو این جمالِ حقیقت کجا توانی دید ؟
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » داستانِ موشِ خایهدزد با کدخدای
چون کار بنام آید و ننگ
بر آتش چون کباب و بر تیغ چوزنگ
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هفتم » مصافِ پیل و شیر و نصرت یافتنِ شیر بر پیل
ز بس کش گاو چشم و پیل گوشست
ز بس کش گاو چشم و پیل گوشست
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » در شتر و شیرِ پرهیزگار
تا جامِ اجل در ندهد ساقیِ عمر
دستِ من و دامانِ تو تا باقیِ عمر
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » در شتر و شیرِ پرهیزگار
بدپسند از بدی نبهرهترست
این مثل ز آفتاب شهرهترست
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستان خسرو با مرد زشتروی
داده بقلم قرارِ دولت
تیغ آمده یارِ غارِ دولت
بگشاده گرهز ابرویِ بخت
بر بسته همه شکارِ دولت
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ جولاهه با مار
تا ظن نبری که دورم از پیمانت
آنجاست سرِ من که خطِ فرمانت
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ جولاهه با مار
مرغ کاینجا پرید پر بنهد
دیو کاینجا رسید، سر بنهد
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ جولاهه با مار
من آن کردم کز منِ بدعهد سزید
تو به زمنی همان کنی کز تو سزد