نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم
بد بخت اگر بر لب دریا باشد
جز با لب خشک همچو دریا نبود]
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بر وی تو مینگرم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل بیستم
تو جانی و پنداشتستی که شخص
تو آبی وانگا شتستی سبویی
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل بیستم
هر کرا این عشقبازی در ازل آموختند
تا ابد در جان او شمعی ز عشق افروختند
و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند
همچو بازش از دو عالم دیدهها بردوختند
پس درین منزل چگونه تاب هجر آرند باز
[...]
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل بیستم
بر آتش عشق تو بسوزم
گر سوختن منت بسازد
گفتی که بباز جان چو مردان
عاشق چه کند که جان نبازد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » باب چهارم در بیان معاد نفوس سعدا و اشقیا
قدر سوز توچه دانند ازین مشتی خام
هم مرا سوز که صد بار دگر سوختهام
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » باب چهارم در بیان معاد نفوس سعدا و اشقیا
صوفیان در دمی دوعید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » باب چهارم در بیان معاد نفوس سعدا و اشقیا
باری دگر آتش زدهای در دل من
در سوخته آتش زدن آسان باشد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » باب چهارم در بیان معاد نفوس سعدا و اشقیا
بویی بمن آمد و ببومست شدم
بویی دگر ار بشنوم از دست شدم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل دوم
زلف تو نهایم تا بکمتر بادی
دور از رویت شویم دور از رویت
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل دوم
آن بلبل محبوس که نامش جان است
دستش بشکستن قفص می نرسد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
ما که از دست روح قوت خوریم
کی نمک سود عنکبوت خوریم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
در عشق تو از ملامتم ننگی نیست
با بیخبران درین سخن جنگی نیست
این شربت عاشقی همه مردان راست
نامردان را درین قدح رنگی نیست
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
گرت باید کزین قفص برهی
باز ده وام هفت و پنج و چهار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
آن پشه که در کوی تو پرواز کند
صیدی کند او که باز نتواند کرد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
حلقه در گوش چرخ و انجم کن
تا دهندت ببندگی اقرار
آفرینش نثار فرق تو اند
بر مچین چون خسان زراه نثار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
فراز کنگره کبریاش مرغانند
فرشته صید و پیمبر شکار و سبحان گیر
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
مرغ کانجا پرید پر نهاد
دیو کانجا رسید سر بنهاد
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
آیین قلندری و آیین قمار
در شهر من آوردهام ای زیبا یار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل سیم
ایشان دارند دل من ایشان دارند
ایشان که سر زلف پریشان دارند