نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم
مردان رهش بهمت و دیده روند
زان در ره عشق هیچ پی پیدا نیست
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم
سوری که درو هزار جان قربان است
چه جای دهل زنان بی سامان است
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم
از هر چه بجز می است کوتاهی به
وانگه ز کف بتان خر گاهی به
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم
هر مور کجا قطع کند این ره را
کین ره نه بپای هر کسی بافتهاند
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم
بخدای ار کسی تواند بود
بی خدای از خدای بر خوردار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم
تو چون موری و این راهی است همچون موی بت رویان
مرو زنهار بر تقلید و بر تخمین و بر عمیا
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم
جبرئیل اینجا اگر زحمت دهد خونش بریز
خونبهای جبرئیل از گنج رحمت باز ده
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم
عالمت خفته است و تو خفته
خفته را خفته چون کند بیدار؟
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم
در عشق یار بین که چه عیار میرویم
سر زیر نهاده چو شطار میرویم
در نقطه مراد بدین دور ما رسیم
زیرا بسر همیشه چوپر کار میرویم
جانی که هست مان فدی یار کردهایم
[...]
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم
گر با همهای چوبی منی بی همهای
وربی همهای چو با منی با همهای
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم
بهرچ از دوست و امانی
چه زشت آن حرف وچه زیبا
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوازدهم
تا ز خود بشنود نه از من و تو
لمن الملک واحد القهار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوازدهم
آفرینش را همه پی کن به تیغ لااله
تا جهان صافی شود سلطان الاالله را
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل سیزدهم
جل خالی کن که شاه ناگاه آید
چون خالی گشت شه به خرگاه آید
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل شانزدهم
کی بود ما زما جدا مانده
من و تو رفته وخدا مانده
پس زبانی که راز مطلق گفت
راست جنبید کو اناالحق گفت
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفدهم
عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت بدیدگان میسپرم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بروی تو مینگرم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفدهم
یا ایها البرق الذی تلمع
من ای اکناف الحمی تسطع
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هجدهم
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو زده خانه فروش دل ما
سری که مقدسان از آن محرومند
عشق تو فرو گفت بگوش دل ما
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بر وی تو مینگرم
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم
تا ز خود بشنود نه از من و تو
لمن الملک واحد القهار