کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۳ - و قال فی الشکایة
یا رب تو آگهی که درین اندر سال عمر
روزی بکام من نگذشتست روزگار
از گونه گونه محنت و رنج آن کشیده ام
در مدت حیات که بیش آید از شمار
وینک رسید مرگ بنزدیک و لامحال
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۴ - وقال
مفتی دین مروت ای که فلک را
آرزو آید که در رکاب تو پوید
دست صبا هر سپیده دم ببهاران
چهرۀ گل را بآب لطف تو شوید
فتوی آورده ام بحضرت عالی
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۵ - وقال یصنف فصد الممدوح
ای بزرگی که همت تو شکست
بر دل و پشت چرخ دون آورد
قدر از راستی انصافت
سقف افلاک راستون آورد
هرکه آورد رو بخصمی تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۶ - و قال فی التهدید
زمن کدام کریم حلال زاده بود
که یک دو بیتک باصدر محترم گوید
که خادم ارچه ار آنجا که نیک ذاتی اوست
بدنسبت شعر افحش و هرزه کم گوید
ولی ز روی مکافات طبع هم گه گاه
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۷ - و قال
هیچ صحبت مباد با عامت
که چو خود مختصر کند نامت
صحبت عام در بهشت ، آباد
مرگ بهتر ، که مرگ عامی باد
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۸ - و قال
زهی سپهر محلی که دون رتبت توست
هرآنچه عقل زاقسام آفرین داند
تویی که شخص هنر از طوارق حدثان
حریم جاه ترامعقلی حصین داند
بدان نشاط فلک گرد خویش میگردد
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۹ - و قال ایضاً
آیا ستوده خصالی که بر سپاه نیاز
همیشه خیل عطای تو هست مستولی
از آن سؤال که در خدمتت اشارت رفت
جواب باز ده ارفملیت ورقولی
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۰ - و قال ایضاً
نیست معلونه مگر این شجره
که بجز غصه ندارد ثمره
قربت این شجره هست مرا
همچو بر آدم قرب شجره
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۱ - و قال ایضاً
مفتی ملت انعام و کرم
اندرین حال چه می فرماید؟
در حق شخصی درمانده چنان
که برو خلق همی بخشاید
خفته بیمار بکنجی اندر
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۲ - وقال ایضاً
هرچه آن از مراسم سخن است
روزگارش گذاشتست بمن
زان چه حاصل ، چو روزگار دمی
نگذارد همی مرا بسخن
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۳ - و قال ایضاً
آنچنان گشتهای نهان پس ریش
کز تو جز چشم هیچ چشم ندید
به جز از ریش مرد ریک تو کس
سپر گاو راز پشم ندید
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۵ - ایضاً له
هر کرا قربت تو بیشترست
دانک او از همه درویشترست
وانک او دورترست از برتو
بعنایت ز همه پیشترست
دست چپ گرچه بدل نزدیکست
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۶ - ایضاً له
هر خردمند که او را درم و سیم بود
خویشتن خوش بخورد یا نه ، نگاهش دارد
بدگر کس ندهد برطمع سود که او
می خورد فارغ و این خیره قفا میخارد
عمر از آن در طرب و ناز گذارد نرگس
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۷ - ایضاًله
بس پراکنده و پریشانم
ره فراکار خود نمی دانیم
هیچ جرمی نکرده محبوسیم
بی اوامی اسیر زندانیم
همجو خفاش روزکور همه
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۸ - ایضاً له
ای ز وصف مکارمت قاصر
هر فصیحی و مدحتآرایی
تویی آنکس که در دیاکرم
چشم عقلت ندید همتایی
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۳۰ - وله ایضا
شگرف برگ نها دست دررزان انگور
در خزانه گشادست بر خزان انگور
نگر نگر که ز یک دانه ها هزاران شاخ
ز سوی ساحل بحرین کاروان انگور
بدر لؤلوی خوشاب پیش تخت عریش
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۳۱ - و له ایضاً
گشاده در مه مهراز رخان نقاب انگور
نموده عقد پراز لؤلؤ خوشاب انگور
فراز دیدۀ مخمور خوب می بندد
زشعرم مسکی و مخمری دو صد نقاب انگور
.............................................
[...]
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » ابتدا » مقدمه
جهان را بلندی و پستی توی
ندانم کیی هر چه هستی توی
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » ابتدا » مقدمه
ان القناه التی شاهدت رفعتها
تنمو و تنبت انبوبا فانبوباً
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » باب اول در دیباچه کتاب
من چون ریگم غم تو چون آب خورم
هرچند همی بیش خورم تشنهترم.